هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود میگوید و از باد درباره حال و روز معشوق پرسش میکند. او از زیباییهای معشوق مانند رخسار و زلفش یاد میکند و از دل دیوانهاش که در کنار اوست میپرسد. شاعر همچنین از بیوفایی روزگار و فراق یار شکایت دارد و حال خود را با یوسف گمگشته در زندان مقایسه میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
گزیدهٔ غزل ۱۱۱
خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟
رخ و زلفش را میدانم باری که خوشند
دل دیوانهٔ من پهلوی ایشان چون است؟
هم به جان و سرجانان که گمانیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چون است؟
با که میخورد آن ظالم و در خوردن می
آن رخ پرخوی و آن زلف پریشان چون است؟
چشم بد خوش که هشیار نباشد مست است
لب می گونش که دیوانه کند آن چون است؟
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گمگشته بزندان چون است؟
خشک سالی است درین عهد وفا را ای اشک
زان حوالی که تومیآیی یاران چون است؟
پست شد خسرو مسکین به لگد کوب فراق
مور در خاک فرو رفت سلیمان چون است
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟
رخ و زلفش را میدانم باری که خوشند
دل دیوانهٔ من پهلوی ایشان چون است؟
هم به جان و سرجانان که گمانیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چون است؟
با که میخورد آن ظالم و در خوردن می
آن رخ پرخوی و آن زلف پریشان چون است؟
چشم بد خوش که هشیار نباشد مست است
لب می گونش که دیوانه کند آن چون است؟
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گمگشته بزندان چون است؟
خشک سالی است درین عهد وفا را ای اشک
زان حوالی که تومیآیی یاران چون است؟
پست شد خسرو مسکین به لگد کوب فراق
مور در خاک فرو رفت سلیمان چون است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۱۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.