هوش مصنوعی:
شاعر از عشق و جستجوی معشوق سخن میگوید، اما هر بار در این مسیر چیزی گم میشود: زبان، نام، دل و جان. او از سرنوشت تلخ عاشقان میپرسد که چگونه میتوانند به مقصود برسند وقتی کلید بختشان گم شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
گزیدهٔ غزل ۲۴۸
سخن می گفتم از لبهایش در کام زبان گم شد
گرفتم ناگهان نامش حدیثم در دهان گم شد
دل گم گشته را درهر خم زلفش همی جستم
که ناگه چشم بد خویش سوی جان رفت و جان گم شد
در مقصود برعشاق مسکین بازکی گردد ؟
چو در خاک در خوبان کلید بختشان گم شد
گرفتم ناگهان نامش حدیثم در دهان گم شد
دل گم گشته را درهر خم زلفش همی جستم
که ناگه چشم بد خویش سوی جان رفت و جان گم شد
در مقصود برعشاق مسکین بازکی گردد ؟
چو در خاک در خوبان کلید بختشان گم شد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۴۷
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.