۷۵۰ بار خوانده شده
ای نوش کرده نیش را، بیخویش کُنْ باخویش را
باخویش کُنْ بیخویش را، چیزی بِدِه درویش را
تَشریف دِهْ عُشّاق را، پُرنور کُن آفاق را
بر زَهر زَن تَریاق را، چیزی بِدِه درویش را
با رویِ همچون ماهِ خود، با لُطفِ مِسْکین خواهِ خود
ما را تو کُن هَمراهِ خود، چیزی بِدِه درویش را
چون جِلْوۀ مَهْ میکُنی، وَزْ عشق آگَهْ میکُنی
با ما چه هَمرَه میکُنی؟ چیزی بِدِه درویش را
درویش را چِبْوَد نشان، جان و زبانِ دُرفَشان
نِی دَلْقِ صدپاره کَشان، چیزی بِدِه درویش را
هم آدم و آن دَم تویی، هم عیسی و مَریَم تویی
هم راز و هم مَحْرَم تویی، چیزی بِدِه درویش را
تَلخ از تو شیرین میشود، کُفر از تو چون دین میشود
خار از تو نَسرین میشود، چیزی بِدِه درویش را
جانِ من و جانانِ من، کُفرِ من و ایمانِ من
سُلطانِ سُلطانانِ من، چیزی بِدِه درویش را
ای تَنپَرَستِ بوالْحَزَنْ، در تَن مَپیچ و جان مَکَن
مَنگر به تَن، بِنگر به من، چیزی بِدِه درویش را
امروز ای شمع آن کُنم، بر نورِ تو جولان کُنم
بر عشقْ جان افشان کُنم، چیزی بِدِه درویش را
امروز گویم چون کُنم؟ یک باره دل را خون کُنم
وین کار را یک سون کُنم؟ چیزی بِدِه درویش را
تو عیبْ ما را کیستی؟ تو مار یا ماهیسْتی؟
خود را بگو تو چیستی؟ چیزی بِدِه درویش را
جان را دَراَفکَن در عَدَم، زیرا نَشایَد ای صَنَم
تو مُحْتُشمْ او مُحْتَشَم، چیزی بِدِه درویش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
باخویش کُنْ بیخویش را، چیزی بِدِه درویش را
تَشریف دِهْ عُشّاق را، پُرنور کُن آفاق را
بر زَهر زَن تَریاق را، چیزی بِدِه درویش را
با رویِ همچون ماهِ خود، با لُطفِ مِسْکین خواهِ خود
ما را تو کُن هَمراهِ خود، چیزی بِدِه درویش را
چون جِلْوۀ مَهْ میکُنی، وَزْ عشق آگَهْ میکُنی
با ما چه هَمرَه میکُنی؟ چیزی بِدِه درویش را
درویش را چِبْوَد نشان، جان و زبانِ دُرفَشان
نِی دَلْقِ صدپاره کَشان، چیزی بِدِه درویش را
هم آدم و آن دَم تویی، هم عیسی و مَریَم تویی
هم راز و هم مَحْرَم تویی، چیزی بِدِه درویش را
تَلخ از تو شیرین میشود، کُفر از تو چون دین میشود
خار از تو نَسرین میشود، چیزی بِدِه درویش را
جانِ من و جانانِ من، کُفرِ من و ایمانِ من
سُلطانِ سُلطانانِ من، چیزی بِدِه درویش را
ای تَنپَرَستِ بوالْحَزَنْ، در تَن مَپیچ و جان مَکَن
مَنگر به تَن، بِنگر به من، چیزی بِدِه درویش را
امروز ای شمع آن کُنم، بر نورِ تو جولان کُنم
بر عشقْ جان افشان کُنم، چیزی بِدِه درویش را
امروز گویم چون کُنم؟ یک باره دل را خون کُنم
وین کار را یک سون کُنم؟ چیزی بِدِه درویش را
تو عیبْ ما را کیستی؟ تو مار یا ماهیسْتی؟
خود را بگو تو چیستی؟ چیزی بِدِه درویش را
جان را دَراَفکَن در عَدَم، زیرا نَشایَد ای صَنَم
تو مُحْتُشمْ او مُحْتَشَم، چیزی بِدِه درویش را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
۱۳۹۹/۲/۲۴ ۱۳:۱۴
سلام
من توی معنی دو بیت آخر مشکل پیدا کردم
همچنین خوانش «تو عیب ما را کیستی»
نمیدونم عیب به اخر کسره داره یا سکون ادا میشه
و
بیت آخر اعراب محتشم و محتشم رو نتونستم پیدا کنم
به میاد اولی محتشِم و دومی محتشَم باشه
ممنون میشم اگه بتونین کمکم کنین
گوهرین: با سلام و احترام. من چند قرائت را شنیدم. "عیب" به صورت ساکن و هر دو "محتشَم" (با فتحه حرف ش) ادا شده است.