۲۹۰ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۵۴۰

سبزه همان وگل و صحرا همان
باغ همان سایه همان جا همان

گرد چمن شاهد زیبا بسی است
دردل من شاهد زیبا همان

در چمنی هر کس و من بردرش
باغ من آنست و تماشا همان

در چمنی هر کس و من بر درش
باغ من آنست و تماشا همان

نام نماند از دل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان

نام نماند ازدل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان

چشم مرا سیل ز دریا گذشت
سوختگی دل شیدا همان

قهر تو لطفی است که عشاق را
خار همان باشد و خرما همان

فرق میان دولبت کی توان
خضر همان است و مسیحا همان

از تو بلا و ز دل خسرو رضا
کز تو همان شاید و از ما همان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۵۳۹
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.