هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوق و خداوند بیان می‌کند. شاعر از زیبایی و جمال معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود سخن می‌گوید و از عشق و شیدایی خود می‌نالد. او همچنین از ارتباط خود با خداوند و احساسات معنوی خود صحبت می‌کند و از عشق آتشین و حیات‌بخش خداوند سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۵

از بامْدادْ رویِ تو دیدنْ حَیاتِ ماست
امروزْ رویِ خوبِ تو یا رَب چه دِلْرُباست

امروزْ در جَمالِ تو خود لُطفِ دیگر است
امروزْ هر چه عاشقِ شَیدا کُند سِزاست

امروزْ آن کسی که مرا دی بِداد پَنْد
چون رویِ تو بِدید زِ من عُذْرها بِخواست

صد چَشمْ وام خواهم تا در تو بِنْگَرَم
این وام از کِه خواهم وان چَشمْ خود کِراست؟

در پیش بود دولتِ امروز لاجَرَم
می‌جَست و می‌طَپید دلِ بَنده روزهاست

از عشقْ شَرم دارم اگر گویَمَش بَشَر
می‌تَرسَم از خدایْ که گویم که این خداست

ابروم می‌جَهید و دلِ بَنده می‌طَپید
این می‌نِمود رو که چُنین بَخت در قَفاست

رَقّاص تَر درختْ دَرین باغ‌ها مَنَم
زیرا درختِ بَختَم و اَنْدَر سَرَم صَباست

چون باشد آن درختْ که بَرگَش تو داده‌یی؟
چون باشد آن غریبْ که همسایهٔ هُماست؟

در ظِلِّ آفتابِ تو چَرخی هَمی‌زنیم
کوریِّ آن که گوید ظِلّ از شَجَر جُداست

جانْ نَعْره می‌زَنَد که زِهی عشقِ آتشین
کابِ حَیات دارد با تو نِشَست و خاست

چون بُگْذرد خیالِ تو در کویِ سینه‌ها
پایِ برهنه دل به دَر آیَد که جانْ کجاست؟

رویِ زمین چو نور بگیرد زِ ماهِ تو
گویی هزار زُهره و خورشید بر سَماست

در روزَنِ دِلَم نَظَری کُن چو آفتاب
تا آسْمان نگوید کان ماهْ بی‌وَفاست

قَدَّم کَمان شُد از غَم و دادم نِشانِ کَژْ
با عشقْ هَمچو تیرم اینک نِشانِ راست

در دل خیالِ خِطّهٔ تبریز نَقْش بَست
کان خانهٔ اجابَت و دلْ خانهٔ دُعاست
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.