۵۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی ها
مستم از ساغر خون جگر آشامی ها

بس که با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامی ها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید
تا چه بازد دگرم تیره سرانجامی ها

دیرجوشیه تو در بوته ی هجرانم سوخت
ساختم این همه تا وارهم از خامی ها

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه ی گمنامی ها

نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامی ها

باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
خرم از عیش نشابورم و خیامی ها

شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی
تا که نامت نبرد در افق نامی ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.