هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلی از شهریار است که در آن شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای پراحساس، عشق و شیفتگی خود را به معشوق بیان میکند. او از لعل لب معشوق، رخسار درخشانش، سرو قامتش، و زلف پریشانش سخن میگوید و احساسات خود را با زیباییهای طبیعت مقایسه میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و استعارههای ادبی است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات نیاز دارد. همچنین، ممکن است برخی از اصطلاحات و تشبیهات برای مخاطبان کمسنوسال نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک
طبعم از لعل تو آموخت در افشانی ها
ای رخت چشمه ی خورشید درخشانی ها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانی ها
گر بدین جلوه به دریاچه ی اشکم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانی ها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل این گونه به کاشانه ی کاشانی ها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانی ها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی ها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانی ها
ای رخت چشمه ی خورشید درخشانی ها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانی ها
گر بدین جلوه به دریاچه ی اشکم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانی ها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل این گونه به کاشانه ی کاشانی ها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانی ها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی ها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانی ها
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.