هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد عشق و هجران، ناامیدی، انتظار و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. او از غم‌های روزگار و بی‌خیالی یار شکایت می‌کند، اما در عین حال به امید بهار و وصال اشاره دارد. شعر ترکیبی از احساسات عمیق، استعاره‌های زیبا و مضامین عاشقانه است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و غم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۸ - خزان جاودانی

مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد

نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد

تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد

نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد

مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله ی دل دو سه بخیه کار دارد

دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
چه ترانه های محزون که به یادگار دارد

غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را
غم یار بی خیال غم روزگار دارد

گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد

دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
نه همه تنور سوز دل شهریار دارد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷ - دیوان و دیوانه
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹ - گل پشت و رو ندارد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.