هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات شاعر درباره‌ی دوری از یار و تنهایی در زندان است. او از بهار و گل‌ها یاد می‌کند اما با وجود زیبایی‌های طبیعت، دلش برای یار گرفته است. شاعر امیدوار است که یارش به یاد او باشد و دلش دوباره به سوی او بازگردد. در پایان، شاعر از آرزوی دیدار یار می‌گوید و این احساسات را به خوابی در شب تاریک تشبیه می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۶ - بهار زندانی

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
ما در این گوشه ی زندان و بهار آمده باشد

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا
چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین
به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد

از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری
باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر
شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد

لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند
روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵ - رؤیای جوانی
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷ - عیدی عشاق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.