هوش مصنوعی: شاعر در این متن از خواب آشفته‌ای می‌گوید که در آن خیال معشوق به دیدارش آمده است. او از روزگار جوانی، عشق و رنج‌هایش سخن می‌گوید و به یاد ایام گذشته می‌افتد. در پایان، عشق را به عنوان نیرویی محرک و جنبنده توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج

خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم
مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم
چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند
عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷ - عیدی عشاق
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.