هوش مصنوعی: شاعر در این متن به توصیف شب و طبیعت پرداخته و از زیبایی‌های آن مانند مهتاب، ستارگان و دریا سخن می‌گوید. همچنین، او از احساسات شخصی خود مانند یادآوری عزیزان و تنهایی صحبت می‌کند. در پایان، شاعر به ریا و دورویی در روابط اجتماعی اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

آویخت چراغ فلک از طارم نیلی
قندیل مه آویزه محراب برآمد

دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد

چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد

ماهم به نظر در دل ابر متلاطم
چون زورقی افتاده به گرداب برآمد

از راز فسونکاری شب پرده برافتاد
هر روز که خورشید جهانتاب برآمد

دیدم به لب جوی جهان گذران را
آفاق همه نقش رخ آب برآمد

در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود
جانم به لب از صحبت احباب برآمد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰ - جلوه جلال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.