هوش مصنوعی: این شعر غمگینانه و عاشقانه، از زبان شاعری است که به سوگ عزیزی از دست رفته می‌نشیند. او با خطاب به صبا (باد)، از خاموشی و مدهوشی آن می‌پرسد و به یاد روزگاری می‌افتد که صبا نماد عشق و محبت بود. شاعر از نبودن یار می‌نالد، از یادآوری خاطرات مشترک می‌گوید و درد فراق را به تصویر می‌کشد. او با اشاره به اساطیر و نمادهایی مانند سیاوش و حور بهشتی، عمق غم خود را نشان می‌دهد و در نهایت، تشنگی خود را به دیدار یار، بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده، و لحن غمگین و سوگوارانه متن، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی که تجربه‌های عاطفی بیشتری داشته‌اند و می‌توانند با عمق احساسات آن ارتباط برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا

ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد
که تواش شیفته ی زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه ی پرنوش شدی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲ - شمشیر قلم
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴ - انتظار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.