هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند عشق مجرد، پاکی، تقدیس و رهایی از آلودگیهای دنیوی سخن میگوید. شاعر از لب به عنوان نمادی از پاکی و عشق الهی یاد میکند و بر اهمیت دوری از آلودگیهای مادی تأکید دارد. همچنین، به مفاهیمی مانند فنا، نور قدیم و رستگاری اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و تقدیس ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۹۶
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لَبِ دِلْدار شود مَست و شِکَرخا
تا از لَبِ تو بویِ لَبِ غیر نیاید
تا عشقْ مُجَرّد شود و صافی و یکتا
آن لب که بُوَد کون خَری بوسه گَهِ او
کی یابد آن لب، شِکَربوس مَسیحا
میدان که حَدَث باشد جز نورِ قدیمی
بر مَزْبَلهْ پُرحَدَث آن گاه تماشا
آن گَهْ که فنا شُد، حَدَث اَنْدَر دلِ پالیز
رَست از حَدَثیّ و شود او چاشْنی اَفْزا
تا تو حَدَثی، لذَّتِ تَقْدیس چه دانی؟
رو از حَدَثی سوی تَبارک وَتَعالی’
زان دستِ مسیح آمد دارویِ جِهانی
کو دست نِگَه داشت ز هر کاسهٔ سِکْبا
از نِعمَت فرعون چه موسی’ کَف و لَب شُست
دریای کَرَم داد مَر او را یَدِ بَیضا
خواهی که زِ مَعْده و لَبِ هر خام گُریزی
پُرگوهر و روتَلْخ هَمیباش چو دریا
هین چَشم فروبَنْد، که آن چَشمْ غَیور است
هین معده تَهی دار، که لوتیست مُهَیّا
سَگ سیر شود، هیچ شکاری بِنَگیرد
کَزْ آتشِ جوع است تَک و گامِ تقاضا
کو دست و لَبِ پاک که گیرد قَدَحِ پاک؟
کو صوفیِ چالاک، که آید سویِ حَلْوا؟
بِنْمایْ ازین حرفْ تَصاویرِ حَقایِق
یا مَنْ َقَسَمَ اَلْقَهْوَه وَ اَلْکَاْسَ عَلَیْنا
تا از لَبِ دِلْدار شود مَست و شِکَرخا
تا از لَبِ تو بویِ لَبِ غیر نیاید
تا عشقْ مُجَرّد شود و صافی و یکتا
آن لب که بُوَد کون خَری بوسه گَهِ او
کی یابد آن لب، شِکَربوس مَسیحا
میدان که حَدَث باشد جز نورِ قدیمی
بر مَزْبَلهْ پُرحَدَث آن گاه تماشا
آن گَهْ که فنا شُد، حَدَث اَنْدَر دلِ پالیز
رَست از حَدَثیّ و شود او چاشْنی اَفْزا
تا تو حَدَثی، لذَّتِ تَقْدیس چه دانی؟
رو از حَدَثی سوی تَبارک وَتَعالی’
زان دستِ مسیح آمد دارویِ جِهانی
کو دست نِگَه داشت ز هر کاسهٔ سِکْبا
از نِعمَت فرعون چه موسی’ کَف و لَب شُست
دریای کَرَم داد مَر او را یَدِ بَیضا
خواهی که زِ مَعْده و لَبِ هر خام گُریزی
پُرگوهر و روتَلْخ هَمیباش چو دریا
هین چَشم فروبَنْد، که آن چَشمْ غَیور است
هین معده تَهی دار، که لوتیست مُهَیّا
سَگ سیر شود، هیچ شکاری بِنَگیرد
کَزْ آتشِ جوع است تَک و گامِ تقاضا
کو دست و لَبِ پاک که گیرد قَدَحِ پاک؟
کو صوفیِ چالاک، که آید سویِ حَلْوا؟
بِنْمایْ ازین حرفْ تَصاویرِ حَقایِق
یا مَنْ َقَسَمَ اَلْقَهْوَه وَ اَلْکَاْسَ عَلَیْنا
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.