هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و حکیمانه از حافظ، به موضوعاتی مانند عرفان، درویشی، عشق الهی، انتقاد از دنیای مادی و ستایش از سادگی و معنویت میپردازد. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند چراغ روحانی، میخانه، و خرابههای یادگار خاقان، مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از استعارهها و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۴۸ - مقام انسانی
خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی
ای ز چشمهی نوشت چشم و دل چراغانی
سرفرازی جاوید در کلاه درویشی است
تا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی
تا به کوی میخانه ایستاده ام دربان
همتم نمیگيرد شاه را به دربانی
تا کران این بازار نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم اندهش به ارزانی
هر خرابه خود قصریست یادگار صد خاقان
چون مدائنش بشنو خطبههای خاقانی
عقدهی سرشک ای گل بازکن چو بارانم
چند گو بگیرد دل در هوای بارانی
از غبار امکانت چشمهی بقا زاید
گر به اشک شوق ای دل این غبار بنشانی
برشدن ز چاه شب از چراغ ماه آموز
تا به خنده در آفاق گل به دامن افشانی
شمع اشکبارم داد در شب جدائی یاد
با زبان خاموشی شیوهی خداخوانی
از حصار گردونم شب دریچه ای بگشا
گو رسد به خرگاهت ناله های زندانی
گله اش به پیرامن زهره ام چراند چشم
چند گو در این مرتع نی زنی و چوپانی
ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل
تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی
وقت خواجه ی ما خوش، کز نوای جاویدش
نغمه ساز توحید است ارغنون عرفانی
روی مسند حافظ شهریار بی مایه
تا کجا بیانجامد انحطاط ایرانی
ای ز چشمهی نوشت چشم و دل چراغانی
سرفرازی جاوید در کلاه درویشی است
تا فرو نیارد کس سر به تاج سلطانی
تا به کوی میخانه ایستاده ام دربان
همتم نمیگيرد شاه را به دربانی
تا کران این بازار نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم اندهش به ارزانی
هر خرابه خود قصریست یادگار صد خاقان
چون مدائنش بشنو خطبههای خاقانی
عقدهی سرشک ای گل بازکن چو بارانم
چند گو بگیرد دل در هوای بارانی
از غبار امکانت چشمهی بقا زاید
گر به اشک شوق ای دل این غبار بنشانی
برشدن ز چاه شب از چراغ ماه آموز
تا به خنده در آفاق گل به دامن افشانی
شمع اشکبارم داد در شب جدائی یاد
با زبان خاموشی شیوهی خداخوانی
از حصار گردونم شب دریچه ای بگشا
گو رسد به خرگاهت ناله های زندانی
گله اش به پیرامن زهره ام چراند چشم
چند گو در این مرتع نی زنی و چوپانی
ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل
تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی
وقت خواجه ی ما خوش، کز نوای جاویدش
نغمه ساز توحید است ارغنون عرفانی
روی مسند حافظ شهریار بی مایه
تا کجا بیانجامد انحطاط ایرانی
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
۱۳۵۸
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.