هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان احساسات خود درباره پیری، از دست دادن جوانی، حسرت عشق و تنهایی می‌پردازد. او از نبود سلامت و امنیت در زندگی خود شکایت دارد و به یاد یار گذشته اشک می‌ریزد. همچنین، به موضوعاتی مانند عشق، تقدیر و رابطه با خدا اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حسرت و پیری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی

خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی

چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی

وداع یار به یادآر و اشک حسرت عاشق
چو می‌رسی به لب چشمه ای و آب روانی

دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی

به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا
منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی

شعیب، جلوه‌ی سینا جهیز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی

چه دلبخواه به غیر از تو باشد از تو ندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی

تو شهریار نبودی حریف عهد امانت
ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶ - جمع و تفریق
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸ - مقام انسانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.