هوش مصنوعی: شاعر در این متن از قلهٔ سبلان به عنوان قبلهٔ ابدال و نماد کمال یاد می‌کند و آن را با کعبه مقایسه می‌نماید. او از آرزوی دیرینه‌اش برای رسیدن به این قله و نثار جان بر سر آن سخن می‌گوید. همچنین، به توصیف عظمت و رازآلودگی قله می‌پردازد و از حضور موسی و خضر در آنجا یاد می‌کند. در پایان، شاعر با کنایه و طنز به برخی ویژگی‌های قله اشاره می‌کند و از چادر کشیدن آن به عنوان پوششی برای عیوبش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم یا دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۹

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان
کو ز شرف کعبه‌وار قطب کمال است

کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد
جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است

در خبری خوانده‌ام فضیلت آن را
خاست مرا آرزوش قرب سه سال است

رفتم تا بر سرش نثار کنم جان
کوست عروسی که امهات جبال است

چادر بر سر کشید تا بن دامن
یعنی بکرم من این چه لاف محال است

مقعد چندین هزار ساله عجوزی
بکر کجا ماند این چه نادره حال است

موسی و خضر آمده به صومعهٔ او
صومعه دارد مگر فقیر مثال است

هست همانا بزرگ بینی آن زال
چادر از آن عیب پوش بینی زال است

گفتم چادر ز روی باز نگیری
بکر نه‌ای شرم داشتن چه خصال است

از پس بکران غیب چادر غیرت
بفکن خاقانیا که بر تو حلال است
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰ - در حکمت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.