هوش مصنوعی: این شعر از انوری است که در آن شاعر از توصیف زیبایی‌ها و فضایل صفی‌الدین موفق سخن می‌گوید. او با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند گنبد پیروزه، بهار زمین، و سحاب، زیبایی و نورانیت صفی‌الدین را ستایش می‌کند. همچنین، شاعر به شرایط سخت زندگی خود اشاره می‌کند و از کمبود هیزم در زمستان و خوابیدن در گل مانند خر شکایت دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق شاعرانه و استفاده از صنایع ادبی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات به شرایط سخت زندگی ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۳۱ - صفی‌الدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت

صفی‌الدین موفق را چو بینی
بگویش کانوری خدمت همی گفت

همی گفت ای به وقت کودکی راد
همی گفت ای به گاه خواجگی زفت

اگر از من بپرسد کو چه می‌کرد
بگو در وصف تو دری همی سفت

به وصف حجرهٔ پیروزه در بود
که آمد گنبد پیروزه را جفت

به شب گفت اندرو بودم ز نورش
سواد شب ز چشمم ذره ننهفت

غلو می‌کرد کز حسنش زمین را
بهاری تا به روز حشر نشکفت

سحاب از آب چشمش صحن می‌شست
صبا از تاب زلفش فرش می‌رفت

درین بود انوری کامد غلامش
که هیزم نیست چون آتش برآشفت

مرا گفت از چهار انگشت مردم
که بر چارم فلک طنزش زند سفت

به استدعای خرواری دو هیزم
زمستانی چو خر در گل همی خفت
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰ - ایضاله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲ - در هجو خواجه صلاح نامی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.