هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و وفا، توبه و عشق، و تفاوت‌های بین آن‌ها سخن می‌گوید. شاعر به زیبایی و قدرت عشق اشاره می‌کند و از درد عشق که بی‌درمان است، سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند فقر، تاج و تخت، و حقایق جهان اشاره می‌کند و از بی‌نیازی از دنیا و توجه به عشق الهی صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۳

کجاست مُطربِ جان تا زِ نَعره‌هایِ صَلا
دَرافکَنَد دَمِ او در هزار سَر سودا

بِگُفته‌اَم که نگویم وَلیک خواهم گفت
من از کجا و وَفاهایِ عَهدها زِ کجا؟

اگر زمین به سَراسَر بِرویَد از توبه
به یک دَم آن همه را عشق بِدْرَوَد چو گیا

از آن که توبه چو بَنْدست، بَنْد نپذیرد
عُلوِّ موجِ چو کُهْسار و غُرّه دریا

میانِ ابروت ای عشقْ این زمان گِرِهی‌ست
که نیست لایِقِ آن رویِ خوب، ازان بازآ

مرا به جُمله جهانْ کارِ کَس نیاید خوش
که کارهایِ تو دیدم مُناسب و هَمتا

چو آفتابِ جَمالَت بَرآمَد از مشرق
ز ِذَرّه ذَرّه شَنیدم که نِعْمَ مَوْلانا

حَلاوتی‌ست در آن آبِ بَحرِ زَخّارَت
که شُد از او جِگَرِ آب را هم اِسْتِسْقا

خدای پهلوی هر درد دارویی بنهاد
چو درد عشق قدیمست ماند بی‌ز دوا

وَگرَ دَوا بود این را تو خود رَوا داری
به کاه گِل که بِیَنْدوده است بامِ سَما؟

کسی که نوبَتِ اَلْفَقْرُ فَخْر زَد جانَش
چه اِلْتِفات نِمایَد به تاج و تَخت و لِوا

چو باغ و راغِ حَقایق جهان گرفت همه
میانِ زَهرگیاهی چرا چَرَنْد چرا؟

دَهان پُراست سُخَن، لیک گفتْ امکان نیست
به جانِ جُمله مَردان بگو تو باقی را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.