هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان شخصی به نام بافلک بیان می‌شود که از بی‌عدالتی‌ها و سختی‌های زندگی شکایت دارد. او از گردش روزگار، ناملایمات و بی‌مهری‌های فلک می‌نالد و از این که بدون دلیل مورد آزار قرار می‌گیرد، گله می‌کند. در پایان، فلک به او پاسخ می‌دهد که نباید بر سرنوشت بخندد و وعده می‌دهد که روزی سختی‌ها به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و واژگان پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۲۴ - در حبس مجدالذین ابوالحسن عمرانی

بافلک دی نیازمندی گفت
چون منت گر نیازمند کنند

زان ستمها که گردش تو کند
توچه گویی که باتو چند کنند

آخر این اختران بی معنیت
چند بخت مرانژند کنند

بی سبب هر زمان چو پایهٔ خویش
پایهٔ طاقتم بلند کنند

به زمستان گر آتشی یابم
هفت عضوم برو سپند کنند

حلقهٔ جیب کهنه در حلقم
هر زمان حلقهٔ کمند کنند

عالمی ناپسند احوالند
تا کی احوال ناپسند کنند

در احسان چرا بنگشایند
چارهٔ چند مستمند کنند

فلکش گفت بربروت مخند
که جهانیت ریشخند کنند

در احسان بگو که بگشاید
بوالحسن را چو تخته‌بند کنند

ما در آنیم تا قضا و قدر
زهر آن فتنه باز قند کنند

که به مویی فلک بیاویزد
گر به مویی برو گزند کنند
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳ - در شکایت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵ - طلب ادرار و راتبه از مخدوم برای یک نفر از شاگردان خود کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.