۳۲۲ بار خوانده شده
زانروز که چشم من برویت نگریست
یکدم نگذشت کز غمت خون نگریست
زهرم بادا که بیتو میگیرم جام
مرگم بادا که بیتو میباید زیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یکدم نگذشت کز غمت خون نگریست
زهرم بادا که بیتو میگیرم جام
مرگم بادا که بیتو میباید زیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.