۴۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۲

بُگْذشت مَهِ روزه عید آمد و عید آمد
بُگْذشت شبِ هِجْران معشوقْ پَدید آمد

آن صُبحْ چو صادق شُد عَذْرایِ تو وامقِ شُد
معشوقِ تو عاشق شُد شیخِ تو مُرید آمد

شُد جنگ و نَظَر آمد شُد زَهر و شِکَر آمد
شُد سنگ و گُهَر آمد شُد قُفل و کِلید آمد

جان از تَنِ آلوده هم پاک به پاکی رفت
هر چند چو خورشیدی بر پاک و پَلید آمد

از لَذَّتِ جامِ تو دلْ مانْد به دامِ تو
جانْ نیز چو واقِف شُد او نیز دَوید آمد

بس توبهٔ شایسته بر سنگِ تو بِشْکَسته
بَس زاهِد و بَس عابِد کو خِرقه دَرید آمد

باغ از دِیِ نامَحْرَم سه ماه نمی‌زَد دَم
بر بویِ بهارِ تو از غَیب دَمید آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.