هوش مصنوعی: این شعر داستان پیری را روایت می‌کند که پسری با اخلاق و هنر داشت و پدرش بسیار به او وابسته بود. با مرگ پسر، پدر دچار اندوه فراوان می‌شود و در حالی که پیکر پسرش را تشییع می‌کند، از درد فراق او می‌نالد و به خداوند شکوه می‌کند که چرا چنین مصیبتی را بر او تحمیل کرده است. پدر از این که دیگر پیوندی با پسرش ندارد و او را در چاه و زندان (قبر) می‌بیند، غمگین است و از خدا می‌خواهد که اگر پسرش مانند او نبوده، پس چرا این‌گونه او را از دست داده است.
رده سنی: 15+ محتوا شامل موضوعات عمیق عاطفی و فلسفی مانند مرگ، فراق، و اندوه است که درک آن‌ها برای کودکان دشوار بوده و ممکن است باعث ناراحتی آن‌ها شود. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کرده و آن‌ها را تحلیل کنند.

(۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت

یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت
که با روی نکو خُلق و هنر داشت

پدر کو را چنان پنداشته بود
حساب از وی بسی برداشته بود

به آخر مرد و جان آن پدر سوخت
چه می‌گویم جگر کو صد جگر سوخت

پدر بی‌خود پی تابوت می‌شد
که هم حیران و هم مبهوت می‌شد

چو خاک افشاند بسیار و فغان کرد
دلی پُر درد سر بر آسمان کرد

چنین گفت ای که پیوندت نبودست
تو معذوری که فرزندت نبودست

فراغت داری از درد من آنگه
که هستی از پس پرده منزّه

گر استغفار بی پایان ندیدی
حدیث کلبهٔ احزان شنیدی

پسر را چاه و زندانست آنجا
پدر را بیت الاحزانست اینجا

اگر همچون تو پیوندش نبودی
نبودی شک که مانندش نبودی

پسر را با پدر چل سال پیوست
چرا سعی بدو ندهد دمی دست

اگر خطّی بود آن جز خطا نیست
وگر حرفی بوَد آن هم روا نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۳) حکایت ترسا بچه
گوهر بعدی:(۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.