هوش مصنوعی: این متن روایتگر دیدار نهایی یعقوب و یوسف است. یعقوب از یوسف می‌پرسد چرا در طول این سال‌ها نامه‌ای برایش نفرستاده است. یوسف پاسخ می‌دهد که اگر نامه‌ای می‌فرستاد، به دلیل شدت عشق و اشتیاق، نوشته‌ها محو می‌شدند. سپس اشاره می‌کند که غم و اندوه یعقوب به خاطر یوسف، مانند غم تمام پدرانی است که فرزندی مانند یوسف دارند. در پایان، متن بر رابطه عمیق پدر و فرزند و رنج‌های عشق تأکید می‌کند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آن به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم دینی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

(۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام

چو یعقوب و چو یوسف آن دو دلدار
بهم دیگر رسیدند آخر کار

پدر گفتش که ای چشم و چراغم
چو از گریه بپالودی دماغم

مرا در کلبهٔ احزان نشاندی
جهانی آتشم در جان فشاندی

بچندین گاه خوش دم درکشیدی
تو گوئی هرگزم روزی ندیدی

چرا کردی چنین بیدادی آخر
بمن یک نامه نفرستادی آخر

پدر در درد چندین گاه از تو
دلت می‌داد، بی آگاه از تو

بخادم گفت یوسف ای تناور
برو آن نامها نزد من آور

شد آن مرد و برفتن کرد آهنگ
هزاران نامه بیش آورد یکرنگ

نوشته جمله بسم الله بر سر
ولی چون برف آن باقی دیگر

پدر را گفت ای شمع بهشتم
من این جمله بسوی تو نوشتم

ز شرح حال و احوال سلامت
چو من بنوشتمی جمله تمامت

بجز نام خدا بالای نامه
نماندی خط ز سر تا پای نامه

همه نامه برنگ برف گشتی
که بی خط ماندی و بی حرف گشتی

رسیدی جبرئیل آنگه ز جبّار
که نفرستی بدو یک نامه زنهار

که گر نامه فرستی سوی آن پیر
شود خط چو قیر نامه چون شیر

کنون عذر من مشتاق این بود
که نامه نافرستادن چنین بود

اگرچه خواستم من حق نمی‌خواست
ازان کاری بدست من نشد راست

اگر مهر پسر حاصل کنی تو
چگر خوردن بسی در دل کنی تو

پسر گرچه چو یوسف خوب باشد
ترا غم خوردن یعقوب باشد

که خواهد یافت فرزندی چو یوسف
بسی یعقوب خورد از وی تأسف

پدر هرگز نباشد همچو یعقوب
بسی خون خورد بی آن یوسف خوب

اگر هستی پسر جانت پدر سوخت
وگر هستی پدر چشمت پسر دوخت

ترا حجّت درین کُنه ولایت
تمامست ای پسر این یک حکایت
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت
گوهر بعدی:(۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.