هوش مصنوعی: متن درباره مرد دیوانه‌ای در بغداد است که سکوت می‌کند و وقتی از او می‌پرسند چرا حرف نمی‌زند، پاسخ می‌دهد که مردم واقعی نیستند تا با آن‌ها صحبت کند. او معتقد است مردم واقعی کسانی هستند که از غرور و نگرانی‌های بیهوده دورند و تنها یک غم دارند: غم آخرت. او تأکید می‌کند که غصه خوردن برای آینده یا گذشته بی‌فایده است و شادی واقعی در پذیرش ناخوشی‌هاست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم آخرت و پذیرش ناخوشی‌ها ممکن است برای سنین پایین سنگین و نامفهوم باشد.

(۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش

یکی دیوانه در بغداد بودی
که نه یک حرف گفتی نه شنودی

بدو گفتند ای مجنون عاجز
چرا حرفی نمی‌گوئی تو هرگز

چنین گفت او که حرفی با که گویم
چو مردم نیست پاسخ از که جویم

بدو گفتند خلقی کین زمانند
نمی‌بینی که جمله مردمانند

چنین گفت او نه اند این قوم مردم
که مردم آن بود کو از تعظم

غم دی و غم فرداش نبود
ز کار بیهده سوداش نبود

غم ناآمده هرگز ندارد
ز رفته خویش را عاجز ندارد

غم درویشی و روزیش نبود
بجز یک غم شبانروزیش نبود

که غم در هر دو عالم جز یکی نیست
یقینست آنچه می‌گویم شکی نیست

گرت امروز از فردا غمی هست
بنقد امروز عمرت دادی از دست

مخور غم چون جهان بی‌غمگسارست
وگر غم می‌خوری هر دم هزارست

خوشی در ناخوشی بودن کمالست
که نقد دل خوشی جُستن محالست

چه خواهد بود آخر زین بتر نیز
که صد غم هست و می‌آید دگر نیز

ازان شادی که غم زاید چه خواهی
وجودی کز عدم زاید چه خواهی

ترا شادی بدو باید وگر نه
غم بی دولتی می‌خور دگر نه

بدو گر شاد می‌باشی زمانی
تو داری نقد شادی جهانی

وگرنامش نگوئی یک زمان تو
چه بدنامی براندی بر زبان تو
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۱۳) حکایت موسی علیه السلام
گوهر بعدی:(۱۵) سؤال آن مرد از مجنون در باب لیلی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.