هوش مصنوعی:
راوی در بیابان با دو جوی آب سیاه روبرو میشود و به دنبال آن میرود تا منشأ آن را بیابد. در پایان به سنگی میرسد و ابلیس را میبیند که با چشمانی خونبار گریه میکند و از این شکایت دارد که کسی از او اطاعت نمیکند و گناهان را به گردن او میاندازند. او از سیاهی روزگار خود مینالد و میگوید که چنین سرنوشتی برای هیچکس پیش نیامده است.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، موضوعاتی مانند گناه، طاعت و سرنوشت نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
(۲) حکایت ابلیس و زاری کردن او
براه بادیه گفت آن یگانه
دو جوی آب سیه دیدم روانه
شدم بر پی روان تا آن چه آبست
که چندینیش در رفتن شتابست
بآخر چون بر سنگی رسیدم
بخاک ابلیس را افتاده دیدم
دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود
زهر چشمیش جوئی خون روان بود
چو باران میگریست و زار میگفت
پیاپی این سخن همواره میگفت
که این قصّه نه زان روی چو ماهست
ولی رنگ گلیم من سیاهست
نمیخواهند طاعت کردن من
نهند آنگه گنه بر گردن من
چنین کاری کرا افتاد هرگز
ندارد مثل این کس یاد هرگز
دو جوی آب سیه دیدم روانه
شدم بر پی روان تا آن چه آبست
که چندینیش در رفتن شتابست
بآخر چون بر سنگی رسیدم
بخاک ابلیس را افتاده دیدم
دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود
زهر چشمیش جوئی خون روان بود
چو باران میگریست و زار میگفت
پیاپی این سخن همواره میگفت
که این قصّه نه زان روی چو ماهست
ولی رنگ گلیم من سیاهست
نمیخواهند طاعت کردن من
نهند آنگه گنه بر گردن من
چنین کاری کرا افتاد هرگز
ندارد مثل این کس یاد هرگز
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱) حکایت بچّۀ ابلیس با آدم و حوّا علیه السلام
گوهر بعدی:(۳) حکایت یوسف علیه السلام با ابن یامین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.