هوش مصنوعی:
در این شعر، ایاز در حال ماساژ دادن پای شاه محمود است. وقتی محمود از او میپرسد که چرا پای او را میبوسد و به دیگر اعضای بدن توجهی نمیکند، ایاز پاسخ میدهد که روی محمود مانند ماه برای همه آشکار است، اما پای او راهی است که کمتر کسی به آن دسترسی دارد. سپس شعر به داستان ابلیس اشاره میکند که با طلب قهر الهی به جای لطف، لعنت شد و این لعنت به او قدرت بخشید. ابلیس از این لعنت خوشش آمد و جاودانگی خواست، زیرا با این لعنت میتوانست بر مردم تسلط یابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، اشاره به داستان ابلیس و مفاهیم مربوط به لعنت و قهر الهی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد.
(۴) حکایت سلطان محمود با ایاز
نشسته بود ایاز و شاه پیروز
ایازش پای میمالید تا روز
بخدمت هر دم افزون بود رایش
که میمالید و میبوسید پایش
ایاز سیمبر را گفت محمود
ترا زین پای بوسیدن چه مقصود
ز هفت اعضا چرا بر پا دهی بوس
دگر اعضا رها کردی بافسوس
چو قدر روی میبینی که چونست
چرا مَنلت بپای سرنگونست
ایازش گفت این کاری عجیبست
که خلقی را ز روی تو نصیبست
که میبینند رویت جمله چون ماه
نمییابد بپای تو کسی راه
چو اینجا نیست غیر این باخلاص
بسی نزدیکتر این بایدم خاص
همین ابلیس را افتاده بد نیز
که قهر حق طلب کرد از همه چیز
بسی میدید لطفش را خریدار
ولی او بود قهرش را طلب گار
چو تنها قهر حق را طالب آمد
بمردی بر بسی کس غالب آمد
چو در وجه حقیقی متهم شد
کمر بست او و حالی با قدم شد
چو لعنت خلعت درگاه او بود
چو زان درگاه بود او را نکو بود
بدان لعنت حریف مرد و زن شد
بسی خلق جهان را راه زن شد
ازان لعنت گرش قوتی نبودی
کجا با خلق این قوّت نمودی
چو آن لعنت خوشش آمد امان خواست
بجان بگزید و عمر جاودان خواست
که با خلعت چو بستانند نازش
بدان نازش بود عمر درازش
نیامد بر کسی لعنت پدیدار
که اوشد طوق لعنت را خریدار
ز حق آن لعنتش پر برگ آمد
اگرچه دیگران را مرگ آمد
ایازش پای میمالید تا روز
بخدمت هر دم افزون بود رایش
که میمالید و میبوسید پایش
ایاز سیمبر را گفت محمود
ترا زین پای بوسیدن چه مقصود
ز هفت اعضا چرا بر پا دهی بوس
دگر اعضا رها کردی بافسوس
چو قدر روی میبینی که چونست
چرا مَنلت بپای سرنگونست
ایازش گفت این کاری عجیبست
که خلقی را ز روی تو نصیبست
که میبینند رویت جمله چون ماه
نمییابد بپای تو کسی راه
چو اینجا نیست غیر این باخلاص
بسی نزدیکتر این بایدم خاص
همین ابلیس را افتاده بد نیز
که قهر حق طلب کرد از همه چیز
بسی میدید لطفش را خریدار
ولی او بود قهرش را طلب گار
چو تنها قهر حق را طالب آمد
بمردی بر بسی کس غالب آمد
چو در وجه حقیقی متهم شد
کمر بست او و حالی با قدم شد
چو لعنت خلعت درگاه او بود
چو زان درگاه بود او را نکو بود
بدان لعنت حریف مرد و زن شد
بسی خلق جهان را راه زن شد
ازان لعنت گرش قوتی نبودی
کجا با خلق این قوّت نمودی
چو آن لعنت خوشش آمد امان خواست
بجان بگزید و عمر جاودان خواست
که با خلعت چو بستانند نازش
بدان نازش بود عمر درازش
نیامد بر کسی لعنت پدیدار
که اوشد طوق لعنت را خریدار
ز حق آن لعنتش پر برگ آمد
اگرچه دیگران را مرگ آمد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۳) حکایت یوسف علیه السلام با ابن یامین
گوهر بعدی:(۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.