هوش مصنوعی:
در این متن، یک دیوانهٔ مست مشاهده میکند که گروهی تابوت جوانی زورمند و کشتیگیر را حمل میکنند. دیوانه با کنایه و حکمت اشاره میکند که این جوان با وجود قدرت فیزیکی، نتوانست در برابر حریفی قویتر مقاومت کند و سرانجام شکست خورد و جان باخت. متن با تأمل بر ناپایداری دنیا و مرگ پایان مییابد و بر این نکته تأکید میکند که انسان نباید به دنیا وابسته باشد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اندرزی دربارهٔ مرگ و ناپایداری زندگی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
(۲) حکایت آن دیوانه که تابوتی دید
یکی تابوت میبردند بر دست
بدید از دور آن دیوانهٔ مست
یکی را گفت این مرده که بودست
که ناگه شیرِ مرگش در ربودست
بدو گفتند ای مجنون پُر شور
جوانی بود کُشتی گیرِ پُر زور
بدیشان گفت دیوانه که برنا
اگرچه بود در کُشتی توانا
ولیکن میندانست آن جگرسوز
که ناگه باکه در کُشتی شد امروز
حریفی بس تواناش اوفتادست
بقوّت بی محاباش اوفتادست
چنان در خاکش افکندست و در خون
که دیگر برنخواهد خاست اکنون
ولی الحمدلله میتوان کرد
که جائی میتوان دید این جوانمرد
چو چاره نیسب ز افتادن کسی را
بدین دریا درافتادن بسی را
تو گر اینجا در افتی جان نداری
چو در برخاستن ایمان نداری
خوش آمد عالمت افراختی بال
فرو بردی بدین مردار چنگال
تو این ده نه گرفتی نه خریدی
همان انگار کین ده را ندیدی
نیاید هیچ عاقل در جهانی
که بر مردم سرآید در زمانی
چرا جانت بعالم باز بستست
که این عالم بیک دم باز بستست
جهان آنست گر تو مردِ آنی
شوی آنجا که هستی آن جهانی
بدید از دور آن دیوانهٔ مست
یکی را گفت این مرده که بودست
که ناگه شیرِ مرگش در ربودست
بدو گفتند ای مجنون پُر شور
جوانی بود کُشتی گیرِ پُر زور
بدیشان گفت دیوانه که برنا
اگرچه بود در کُشتی توانا
ولیکن میندانست آن جگرسوز
که ناگه باکه در کُشتی شد امروز
حریفی بس تواناش اوفتادست
بقوّت بی محاباش اوفتادست
چنان در خاکش افکندست و در خون
که دیگر برنخواهد خاست اکنون
ولی الحمدلله میتوان کرد
که جائی میتوان دید این جوانمرد
چو چاره نیسب ز افتادن کسی را
بدین دریا درافتادن بسی را
تو گر اینجا در افتی جان نداری
چو در برخاستن ایمان نداری
خوش آمد عالمت افراختی بال
فرو بردی بدین مردار چنگال
تو این ده نه گرفتی نه خریدی
همان انگار کین ده را ندیدی
نیاید هیچ عاقل در جهانی
که بر مردم سرآید در زمانی
چرا جانت بعالم باز بستست
که این عالم بیک دم باز بستست
جهان آنست گر تو مردِ آنی
شوی آنجا که هستی آن جهانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید میکرد
گوهر بعدی:(۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.