هوش مصنوعی:
این متن حکایت سنگ و کلوخی را روایت میکند که در راه بدریایی افتادند. سنگ از غرق شدن شکایت میکند، اما کلوخ ناپدید میشود و سپس صدایی از او شنیده میشود که میگوید وجودش کاملاً در دریا حل شده و جزئی از آن شده است. متن به این نکته اشاره دارد که اگر فرد همرنگ محیط (دریا) شود، میتواند به ارزشهای والایی مانند دُرّ شبافروز تبدیل شود، اما تا زمانی که به خودش چسبیده باشد، نمیتواند به شناخت واقعی برسد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای کودکان دشوار است. نوجوانان و بزرگسالان با دانش و تجربه بیشتر میتوانند از این مفاهیم بهرهمند شوند.
(۲) حکایت سنگ و کلوخ
مگر سنگ و کلوخی بود در راه
بدریائی در افتادند ناگاه
بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم
کنون با قعر گویم سرگذشتم
ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد
ندانم تا کجا رفت و کجا شد
کلوخ بی زبان آواز برداشت
شنود آوازِ او هر کو خبر داشت
که از من در دو عالم من نماندست
وجودم یک سر سوزن نماندست
ز من نه جان و نه تن میتوان دید
همه دریاست، روشن میتوان دید
اگر همرنگ دریا گردی امروز
شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز
ولیکن تا تو خواهی بود خود را
نخواهی یافت جان را و خرد را
بدریائی در افتادند ناگاه
بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم
کنون با قعر گویم سرگذشتم
ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد
ندانم تا کجا رفت و کجا شد
کلوخ بی زبان آواز برداشت
شنود آوازِ او هر کو خبر داشت
که از من در دو عالم من نماندست
وجودم یک سر سوزن نماندست
ز من نه جان و نه تن میتوان دید
همه دریاست، روشن میتوان دید
اگر همرنگ دریا گردی امروز
شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز
ولیکن تا تو خواهی بود خود را
نخواهی یافت جان را و خرد را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱) حکایت کیخسرو و جام جم
گوهر بعدی:(۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.