هوش مصنوعی: متن روایتگر دیدار شوریده‌ای با قبر بزرگی است که با سنگ‌های زیبا تزئین شده. او از خود می‌پرسد که این شخص که در قبر آرمیده، چه دارد و چه نداشت. در نهایت، نتیجه می‌گیرد که این شخص دنیا و آخرت را رها کرده و به دنبال چیزی والاتر بوده، اما آن چیز دست‌نیافتنی است. سپس متن به مفاهیم عرفانی مانند رهایی از تعلقات دنیوی، عشق به معشوق حقیقی، و فنا شدن در وجود او می‌پردازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

(۴) حکایت شوریده دل بر سر گور

یکی شوریدهٔ می‌شد سحرگاه
سر خاک بزرگی دید در راه

بسی سنگ نکو بر هم نهاده
یکی نقش قوی محکم نهاده

زمانی نیک چون آنجا باستاد
دل خود پیش جان او فرستاد

چنین گفت او که این شخصی که خفتست
ندارد هیچ، ازان کارش نهفست

چنین مردی قوی جان عزیزش
نمی‌بینم درین ره هیچ چیزش

جز این سنگی که بر گورش نهادند
نصیبی از همه کَونش ندادند

بدو گفتند روشن کن تو ما را
چنان کین راز گردد آشکارا

چنین گفت او که این مردیست خفته
بترک دنیی و عقبی گرفته

نه دنیا دارد و نه آخرت نیز
که او بودست خواهان دگر چیز

ولی چه سود کان چیزیست کز عز
بکس نرسید و نرسد نیز هرگز

پس او گر راستی ور پیچ دارد
همه از دست داده هیچ دارد

جهانی را که چندین ضرّ و نفعست
ببین تا حدِّ او از خفض و رفعست

بروز این جمله در چشمت نهد راست
شبت در خشم گرداند کم و کاست

بینداز این جهان پیچ بر پیچ
چو بر خوان جهانی هیچ بر هیچ

تو این بنهادن و برداشتن بین
ز هیچی این همه پنداشتن بین

طریقت چیست نقد جان فکندن
که خود را در غلط نتوان فکندن

چو چشمت نیست دایم در غلط باش
که نقش راه زن آمد ز نقّاش

اگرچه دردِ بی اندازه هستست
بکلی کی دهد معشوق دستست

که تا عاشق بوَد پیوسته سوزان
وزو پیوسته معشوقش فروزان

همه کس را چو در خوردست معشوق
بکلی کی رسد هرگز بمخلوق

نباشد آگهی در خورد ما را
ز شوق او بماند درد مارا

توئی عاشق ترا بِه دل که سوزد
تو دل می‌سوز تا او می‌فروزد

اگر داری سر این گر نداری
جز این ره هیچ ره دیگر نداری

درو معدوم شو ای گشته موجود
تو واو در نمی‌گنجد چه مقصود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
گوهر بعدی:(۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.