هوش مصنوعی:
متن داستان زنبوری را روایت میکند که با شادی و آزادی زندگی میکند و به مورچهای که از او سوال میپرسد توضیح میدهد که چرا خوشحال است. اما در نهایت، زنبور توسط قصاب کشته میشود و مورچه با دیدن سرنوشت او، پندی اخلاقی درباره غرور، فروتنی و رعایت حد و مرزها میدهد.
رده سنی:
8+
این متن یک داستان تمثیلی با پیام اخلاقی ساده و قابل درک برای کودکان است. استفاده از حیوانات به عنوان شخصیتهای داستان و پیام مستقیم درباره فروتنی و میانهروی، آن را برای گروه سنی کودکان مناسب میسازد. همچنین، زبان شعر ساده و روان است و از مفاهیم پیچیده استفاده نکرده است.
(۱۵) حکایت زنبور با مور
یکی زنبور میآمد ز خانه
بغایت بیقرار و شادمانه
مگر موری چنان دلشاد دیدش
ز حکم بندگی آزاد دیدش
بدو گفتا چرا شادی چنین تو
که از شادی نگنجی در زمین تو
جوابش داد آن زنبور کای مور
چرا نبوَد ز شادی در دلم شور
که هر جائی که میباید نشینم
زهر خوردی که میخواهم گزینم
بکام خویش میگردم جهانی
چرا اندوهگین باشم زمانی
بگفت این پاسخ و چون تیرِ پرتاب
روان شد تا یکی دکّان قصاب
مگر از گوشت آنجا شهلهٔ بود
در آن زنبور در زد نیش را زود
همی زد از قضا قصّاب ساطور
ز زخم او دو نیمه گشت زنبور
بخاک افتاد حالی تا خبر داشت
درآمدمور ازو یک نیمه برداشت
بزاری میکشیدش خوار در راه
زبان برداشته میگفت آنگاه
که هر کو آن خورد کو را بوَد رای
نشیند بر مراد خویش هرجای
همه آنچش نباید دید ناکام
همه همچون تو آن بیند سرانجام
کسی کو بر مراد خود کند زیست
چو تو میرد ببین تا آخرت چیست
چو گام از حدِّ خود بیرون نهادی
بنادانی قدم در خون نهادی
غرور و کبر کم باید گرفتن
ره خُلق و کرم باید گرفتن
کم از یک جَو مر او را زورِ بازوست
که وزن کوه قافش در ترازوست
کم آزاری گزین و بُردباری
کزین نزدیکتر راهی نداری
بغایت بیقرار و شادمانه
مگر موری چنان دلشاد دیدش
ز حکم بندگی آزاد دیدش
بدو گفتا چرا شادی چنین تو
که از شادی نگنجی در زمین تو
جوابش داد آن زنبور کای مور
چرا نبوَد ز شادی در دلم شور
که هر جائی که میباید نشینم
زهر خوردی که میخواهم گزینم
بکام خویش میگردم جهانی
چرا اندوهگین باشم زمانی
بگفت این پاسخ و چون تیرِ پرتاب
روان شد تا یکی دکّان قصاب
مگر از گوشت آنجا شهلهٔ بود
در آن زنبور در زد نیش را زود
همی زد از قضا قصّاب ساطور
ز زخم او دو نیمه گشت زنبور
بخاک افتاد حالی تا خبر داشت
درآمدمور ازو یک نیمه برداشت
بزاری میکشیدش خوار در راه
زبان برداشته میگفت آنگاه
که هر کو آن خورد کو را بوَد رای
نشیند بر مراد خویش هرجای
همه آنچش نباید دید ناکام
همه همچون تو آن بیند سرانجام
کسی کو بر مراد خود کند زیست
چو تو میرد ببین تا آخرت چیست
چو گام از حدِّ خود بیرون نهادی
بنادانی قدم در خون نهادی
غرور و کبر کم باید گرفتن
ره خُلق و کرم باید گرفتن
کم از یک جَو مر او را زورِ بازوست
که وزن کوه قافش در ترازوست
کم آزاری گزین و بُردباری
کزین نزدیکتر راهی نداری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
گوهر بعدی:(۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.