هوش مصنوعی:
شاهی از مرد درویش عصبانی میشود و او را از قلمرو خود بیرون میکند. مرد درویش به گورستان میرود و آزادانه مینشیند. وقتی شاه پیام میفرستد و تهدید میکند، درویش پاسخ میدهد که او از قلمرو شاه خارج شده و گورستان اولین منزل آخرت است. سپس متن به بیان فلسفی درباره مرگ و گذرایی زندگی میپردازد و تأکید میکند که انسان میان دو جهان (دنیا و آخرت) قرار دارد و نباید به دنیا وابسته باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی درباره مرگ و گذرایی زندگی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای سنین پایین نامفهوم باشد.
(۴) حکایت پادشاه که از درویش در خشم شد
شهی در خشم رفت از مردِ درویش
براندش با دلی پُر درد از پیش
بدو گفتا ترا ندهم امانی
چو اندر ملکِ من باشی زمانی
برفت از پیشِ او مرد تهی دست
بگورستان شد و آزاد بنشست
چو شه بشنود حالی داد پیغام
که نه فرمودم ای شوریده ایام
که بیرون شو ز ملکم؟ میستیزی؟
مگر خواهی که خود را خون بریزی؟
جوابش داد کین پذرفتهام من
که از ملک تو بیرون رفتهام من
قیامت را که راهی مشکل آمد
نه گورستان نخستین منزل آمد؟
نخستین منزل محشر نه آنست؟
نه ملک تست، ملک آن جهانست
چو افتد زن بدرد زه از آغاز
چنین گویند خلق از حالِ او باز
که این زن در میان دو جهانست
که یک پایش درین، دیگر درآنست
تو هم ای بیخبر تا درجهانی
میان دو دمت دایم چنانی
گر این دم شد دگر دم بَرنیاید
نشان تو ز عالم برنیاید
مزن بانگ و مکن نوحه بیارام
که ناید باز مرغ رفته در دام
چو تن شد مرغِ جان را دامگاهی
چرا زین دام کرد آرامگاهی
براندش با دلی پُر درد از پیش
بدو گفتا ترا ندهم امانی
چو اندر ملکِ من باشی زمانی
برفت از پیشِ او مرد تهی دست
بگورستان شد و آزاد بنشست
چو شه بشنود حالی داد پیغام
که نه فرمودم ای شوریده ایام
که بیرون شو ز ملکم؟ میستیزی؟
مگر خواهی که خود را خون بریزی؟
جوابش داد کین پذرفتهام من
که از ملک تو بیرون رفتهام من
قیامت را که راهی مشکل آمد
نه گورستان نخستین منزل آمد؟
نخستین منزل محشر نه آنست؟
نه ملک تست، ملک آن جهانست
چو افتد زن بدرد زه از آغاز
چنین گویند خلق از حالِ او باز
که این زن در میان دو جهانست
که یک پایش درین، دیگر درآنست
تو هم ای بیخبر تا درجهانی
میان دو دمت دایم چنانی
گر این دم شد دگر دم بَرنیاید
نشان تو ز عالم برنیاید
مزن بانگ و مکن نوحه بیارام
که ناید باز مرغ رفته در دام
چو تن شد مرغِ جان را دامگاهی
چرا زین دام کرد آرامگاهی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۳) حکایت سلیمان و طلب کردن کوزه
گوهر بعدی:(۵) حکایت آن جوان که زن صاحب جمال خواست و بمرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.