هوش مصنوعی:
این متن روایتگر داستان جوانی است که همسر زیبایی داشت که ناگهان درگذشت. شوهرش او را به خاک سپرد و با گلاب که روزی پای او را شسته بود، قبرش را معطر کرد. سپس از سرنوشت دردناک و گذرای زندگی و عشق مینالد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، مرگ و اندوه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
(۵) حکایت آن جوان که زن صاحب جمال خواست و بمرد
جوانی را زنی دادند چون ماه
که عقل کس نبود از وصفش آگاه
جمالش آیة دلخستگان بود
لبش جان داروی لب بستگان بود
قضا را آن عروس همچو مَه مُرد
نبودش علّتی در درد زه مُرد
چو القصّه بخاکش کرد شویش
بگِل بنهفت آن خورشید رویش
یکی شیشه گلابش بود آنگاه
که شسته بود روزی پای آن ماه
بدان شیشه سر آن گورگل کرد
ولی با اشک خونین معتدل کرد
چرا شد پای بند آن دلارام
که باید شست دست از وی بناکام
چرا اندر عروسی شست پایش
چو دست از وی بشستن بود رایش
چگویم از تو و از خود، دریغا
دریغا از شد و آمد دریغا
که عقل کس نبود از وصفش آگاه
جمالش آیة دلخستگان بود
لبش جان داروی لب بستگان بود
قضا را آن عروس همچو مَه مُرد
نبودش علّتی در درد زه مُرد
چو القصّه بخاکش کرد شویش
بگِل بنهفت آن خورشید رویش
یکی شیشه گلابش بود آنگاه
که شسته بود روزی پای آن ماه
بدان شیشه سر آن گورگل کرد
ولی با اشک خونین معتدل کرد
چرا شد پای بند آن دلارام
که باید شست دست از وی بناکام
چرا اندر عروسی شست پایش
چو دست از وی بشستن بود رایش
چگویم از تو و از خود، دریغا
دریغا از شد و آمد دریغا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۴) حکایت پادشاه که از درویش در خشم شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.