هوش مصنوعی: این متن از زبان یک امیر دردمند بیان می‌شود که از ناآگاهی و بی‌عقلی گوسفندان انتقاد می‌کند که بدون فهمیدن سرنوشت خود به سوی قصاب می‌روند. همچنین، از قصاب نیز تعجب می‌کند که با وجود آگاهی از سرنوشت مشابه خود، همچنان به کارش ادامه می‌دهد. متن به مرگ و فناپذیری انسان‌ها و بی‌خبری جهان از این حقایق اشاره دارد و در پایان، مخاطب را به هوشیاری و مقاومت در برابر سرنوشت ظالمانه دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی کافی دارد. همچنین، برخی مضامین مانند مرگ و فناپذیری ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

(۱) حکایت گوسفندان و قصّاب

چنین گفت آن امیر دردمندان
که نیست این بس عجب از گوسفندان

که می‌آرند ایشان را بخواری
که تا بُرّند سرهاشان بزاری

که بی عقلند و ایشان می‌ندانند
ازان سوی مقابر چون روانند

ازان قصّاب می‌باید عجب داشت
که او هم علم دارد هم طلب داشت

چو می‌داند که او را نیز ناگاه
بخواهندش بریدن سر درین راه

چگونه فارغ و ایمن نشستست
نمی‌جنبد خوشی ساکن نشستست

نگه کن تا بآدم پُشت بر پشت
که چندین طفل عالم در شکم کُشت

بسی میرند جسم مور داده
بسی شیرند تن در گور داده

جهان را ذرّهٔ در مغز هُش نیست
که او جز رستمی سُهراب کُش نیست

چه می‌گویم خطا گفتم چو مستان
که او زالیست سر تا پای دستان

ترا می‌پرورد از بهر خوردن
بِنِه این تیغ را ناکام گردن

مکش گردن، فلک سیلی زن تست
که گر سیلی خوری در گردن تست

بسیلی کردنت پرورده گردی
که تا فربه شوی وخورده گردی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جواب پدر
گوهر بعدی:(۲) حکایت باز با مرغ خانگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.