هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن پادشاهی مغرور (سلیمان) با مشاهده فرو ریختن بخشی از قصرش (شادروان)، از باد سرزنش می‌شنود. باد به او هشدار می‌دهد که غرور و طمع باعث نابودی ملک می‌شود و قناعت را کلید بقای قدرت می‌داند. در ادامه، شعر بر اهمیت قناعت، خطرات غرور و ارتباط فقر با قناعت تأکید می‌کند و مثال‌هایی از طبیعت (ماه و خورشید) برای تقویت این مفاهیم استفاده می‌شود.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی مانند قناعت، غرور و رابطه فقر با قناعت نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. همچنین، زبان شعر کمی پیچیده است و برای کودکان قابل درک نخواهد بود.

(۲) حکایت سلیمان علیه السلام و شادروانش

مگر یک روز می‌شد با سپاهی
ولی بر روی شادروان براهی

درآمد خاطرش از ملک ناگاه
که کیست امروز در عالم چو من شاه

فرو شد گوشهٔ زان قصرِ عالی
سلیمان بانگ زد بر باد حالی

که شادروان چرا کردی چنین تو
کرا افکند خواهی بر زمین تو

نیم گفت ای سلیمان من گنه کار
تو زان اندیشهٔ کژ دل نگه دار

چنین دارم من از درگاه فرمان
که چون دل را نگه دارد سلیمان

نگه می‌دار شادروان او را
وگرنه سر منه فرمان او را

بسوی ملک چون کردی دمی رای
ز شادروانت شد یک گوشه از جای

قناعت بایدت پیوسته حاصل
که تا بر تو نگردد ملک زایل

که مغز ملک و ملک استطاعت
نخواهد بود چیزی جز قناعت

ولی مغز قناعت فقر آمد
تو شاهی گر بفقرت فخر آمد

اگر خواهی تو هم ملک جهانی
مکن کبر و قناعت کن زمانی

قناعت بود آن خاتم که او داشت
بخاتم یافت آن عالم که او داشت

چنان ملکی عظیمش بود صافی
که قانع بود در زنبیل بافی

ازان خورشید سلطانی بلندست
که از آفاق یک قرصش پسندست

ازان در ملک مه را احترامست
که او را گردهٔ ماهی تمامست

چو پای از دست دادی پی چه خواهی
ملک چون هست مُلک وی چه خواهی

تراگر بی مَلک ملک جهانست
ازاین شومیت و هردم بیم جانست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۱) حکایت بلُقیا و عفّان
گوهر بعدی:(۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.