هوش مصنوعی: در این متن، گفت‌وگویی بین مجنون و دوستش درباره عشق مجنون به لیلی صورت می‌گیرد. دوستش از او می‌پرسد که چرا این همه عشق و رنج را تحمل می‌کند. مجنون پاسخ می‌دهد که اکنون مرز بین او و لیلی از بین رفته و آن‌ها یکی شده‌اند. این متن به وحدت عاشق و معشوق و از بین رفتن دوگانگی میان آن‌ها اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

(۸) سؤال کردن سائل از مجنون

بمجنون گفت آن یاری ز یاری
که لیلی را تو چندین دوست داری

بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی
که گر من دوستش دارم چه پرسی

رفیقش گفت چندین شعر گفتن
شبانروزیت نه خوردن نه خفتن

میان خاک و خون بودن بزاری
چه بودست این همه بر دوستداری؟

جوابش دادکان بگذشت اکنون
که مجنون لیلی و لیلیست مجنون

دوئی برخاست اکنون از میانه
همه لیلیست، مجنون بر کرانه

چو شیر و مَی بهم پیوسته گردند
ز نقصان دو بودن رسته گردند

یکی چون آشکارا گشت اینجا
دوئی را نیست یارا گشت اینجا

اگر هستی بجان او را خریدار
چو تو گم گشتی او آمد پدیدار

چنان گم شو که دیگر تا توانی
نیابی خویش را در زندگانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۷) حکایت ابوعلی فارمدی
گوهر بعدی:(۹) حکایت بایزید با مرد مسافر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.