هوش مصنوعی:
در این داستان، دو کودک در مکتبی حضور دارند؛ یکی نان و نان خورش دارد و دیگری فقط نان. کودک دوم از کودک اول تقاضای نان خورش میکند، اما کودک اول شرط میگذارد که اگر مانند سگ رفتار کند، به او نان خورش خواهد داد. کودک دوم این شرط را میپذیرد و مانند سگ رفتار میکند. سپس بزرگی که شاهد این صحنه بوده، به کودک دوم پند میدهد که قناعت کند و برای نان خورش، خود را به سگ بودن نزند. در ادامه، شاعر از قناعت و بینیازی خود از دنیا سخن میگوید.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و پیامهای تعلیمی است که برای درک بهتر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعارههایی مانند سگ بودن ممکن است برای کودکان کوچکتر نامفهوم یا ناخوشایند باشد.
(۱) حکایت آن مرد که بر مکتب گذر کرد
بزرگی بر یکی مکتب گذر کرد
مگر ناگه بدو کودک نظر کرد
یکی را پیش نان و نان خورش بود
دگر را نانِ تنها پرورش بود
مگر این یک ازان یک نان خورش خواست
که کارش مینشد بی نان خورش راست
دگر یک گفت اگر باشی سگ من
که هم چون سگ زنی تگ بر تگ من
بیابی نان خورش از من وگرنه
ترا بس نان تنها و دگر نه
چو راضی گشت آن کودک بدان کار
دوان شد همچو سگ در ره برفتار
نهادش رشته بر گردن که سگ باش
ببانگ سگ درآی و تیز تگ باش
چنان کالقصّه فرمودش چنان کرد
که تا آن نان خورش بر روی نان کرد
بزرگ دینش گفت ای خرد کودک
اگر تو بودتی در کار زیرک
قناعت کردتی بر نان زمانی
وزین سگ بودنت بودی امانی
بترک نان خورش بایست گفتن
که تا چون سگ نبایستیت رفتن
چو سگ تا کی کنم از پس جهانی
برای جیفهٔ و استخوانی
اگر محمود اخبار عجم را
بداد آن پیل واری سه درم را
چه کرد آن پیل وارش؟ کم نیرزید
بر شاعر فقاعی هم نیرزید
زهی همّت که شاعر داشت آنگاه
کنون بنگر که چون برخاست از راه
بحمدالله که در دین بالغم من
بدنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش ازان هست
چرا یازم بسوی این و آن دست
مگر ناگه بدو کودک نظر کرد
یکی را پیش نان و نان خورش بود
دگر را نانِ تنها پرورش بود
مگر این یک ازان یک نان خورش خواست
که کارش مینشد بی نان خورش راست
دگر یک گفت اگر باشی سگ من
که هم چون سگ زنی تگ بر تگ من
بیابی نان خورش از من وگرنه
ترا بس نان تنها و دگر نه
چو راضی گشت آن کودک بدان کار
دوان شد همچو سگ در ره برفتار
نهادش رشته بر گردن که سگ باش
ببانگ سگ درآی و تیز تگ باش
چنان کالقصّه فرمودش چنان کرد
که تا آن نان خورش بر روی نان کرد
بزرگ دینش گفت ای خرد کودک
اگر تو بودتی در کار زیرک
قناعت کردتی بر نان زمانی
وزین سگ بودنت بودی امانی
بترک نان خورش بایست گفتن
که تا چون سگ نبایستیت رفتن
چو سگ تا کی کنم از پس جهانی
برای جیفهٔ و استخوانی
اگر محمود اخبار عجم را
بداد آن پیل واری سه درم را
چه کرد آن پیل وارش؟ کم نیرزید
بر شاعر فقاعی هم نیرزید
زهی همّت که شاعر داشت آنگاه
کنون بنگر که چون برخاست از راه
بحمدالله که در دین بالغم من
بدنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش ازان هست
چرا یازم بسوی این و آن دست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:خاتمۀ کتاب
گوهر بعدی:(۲) گفتار مرد خدای پرست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.