۱۹۸ بار خوانده شده

پاسخ دادن گربه موش را وندامت کردن موش از افعال خود و راضی شدن به قضا

مگر بیهوده هان ای موش خاموش
چو افتادی در آتش در همی جوش

خلاف شرع و دین کردی شدی مست
اگر خونت بریزم جای آن هست

مرا استاد پندی داد نیکو
کز آن پند آمدم فرخنده مه رو

مرا گفتا که تو بیرون مبر سر
اگر فیلی و خصم از پشه کمتر

مشو ایمن که کم یا بیش گردد
زنیش او ترا دل ریش گردد

مشو از فکر او ایمن که ناگاه
در اندازد ترا از مکر در چاه

نکردم پند استادان فراموش
مرا آن پند شد چون حلقه در گوش

ببر از من امید رستگاری
بجز مردن دگر کاری نداری

نخواهی رستگار آمد ز دستم
که بسیاری کمین تو نشستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت گربه و موش و باده
گوهر بعدی:آمدن مرغان بدیوان و دیدن ایشان بلبل را و از هیبت او خاموش شدن ایشان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.