هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و رنج‌های عاطفی سخن می‌گوید. او از افرادی می‌گوید که در زندگی طمع‌ورزی کرده‌اند اما به وصال معشوق نرسیده‌اند و مانند سنگ‌های سرد و بی‌احساس عمر خود را به بازی گذرانده‌اند. شاعر خود را از این افراد جدا می‌داند و دلیل فرارش از آنها را عدم وجود مشتری برای حال و هوای خود بیان می‌کند. او همچنین از تأثیر عمیق رنج‌هایش بر آسمان و ستارگان سخن می‌گوید و در پایان، قصد دارد داستان این افراد را بازگو کند و سپس به دنبال دانش و عزت برود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعات مطرح‌شده مانند ناامیدی و رنج‌های عاطفی ممکن است برای سنین پایین سنگین و نامفهوم باشد.

جواب دادن بلبل سلیمان(ع) را که هر مرغ لائق اسرار توحید نیست

جوابش داد و گفت ای چشمهٔ نور
ز رخسار تو بادا چشم بد دور

چه گویم با که گویم این حقیقت
زبان وهم کی داند طبیعت

که باشند این دو سه پژمرده دلها
بمانده پایشان در آب و گلها

طمع از دام و دانه نابریده
شراب وصل دلبر ناچشیده

چو سنگ افسرده اندر بی نیازی
به سر بردند عمر خود به بازی

ندارم بهرهٔ از حال ایشان
از آن ببریده‌ام از قال ایشان

ز مرغان من برای آن رمیدم
که کس را مشتری خود ندیدم

اگر آهی برآرم از دل تنگ
بسوزد بر فلک مریخ و خرچنگ

بدرد زهره حالی زهرهٔ خویش
عطارد خاک سازد بهرهٔ خویش

به چاه افتد مه و گردد چو ماهی
به صحرای وجود ای از تو شاهی

به اقبال تو ای دادار عالم
که باد ابر مرادت کار عالم

بگویم حال مرغان ستمکار
بگویم تا چه داند هر کسی کار

سراسر قصه‌هاشان باز جویم
وز آن پس دانش و اعزاز جویم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آمدن مرغان بدیوان و دیدن ایشان بلبل را و از هیبت او خاموش شدن ایشان را
گوهر بعدی:آمدن سیمرغ بخدمت سلمیان و نموداری حال گفتن به بلبل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.