هوش مصنوعی:
شبلی در بیابان با گروهی همراه بود که سر پر بادی را دید که از دنیا و آخرت شکایت داشت. روی سر خطی نوشته بود که نشان میداد این سر متعلق به مردی است که هم دنیا و هم آخرت را از دست داده است. شبلی با خواندن این خط فریاد زد و به همراهانش گفت که این سر متعلق به مردی از اهل حق است که هر کس دو عالم را فدا نکند، به وصال حق نمیرسد. سپس به آنها هشدار داد که بدون رنج و تلاش، بهرهای از راه حق نمیبرند و اگر ادعای عشق به حق را دارند، باید ثابت کنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
الحکایه و التمثیل
شنیدم من که شبلی با گروهی
همی شد در بیابان تا بکوهی
بره در کاسه سر دید پر باد
که از باد وزان میکرد فریاد
گرفت آن کاسه سرگشته گشته
برو دید ای عجب خطی نبشته
که بنگر کین سر مردیست پر غم
که او دنیا زیان کرد آخرت هم
چو شبلی آن خط آشفته برخواند
بزد یک نعره و آشفته درماند
بیاران گفت این سر در چنین راه
سر مردیست از مردان درگاه
که هر کو در نبازد هر دو عالم
نگردد در حریم وصل محرم
تو هم گر هر دو عالم ترک گویی
چنان کان مرد از مردان اویی
بپیمایی بسختی چند فرسنگ
که تا یک جو زر آید بوک در چنگ
براه حق چنین تا شب بخفتی
براه راستی گامی نرفتی
تو بی صد رنج یک جو زر نیابی
سوی حق رنج نابرده شتابی
چو میگیرد عسس روز سپیدت
شب تاریک چون باشد امیدت
تو میگویی که جز حق مینخواهم
بهشت و حور الحق می نخواهم
تو آبی گندهٔ در ژندهٔ تنگ
نمیباید بهشتت ای همه ننگ
ز شیری زهره تو میشود آب
در آن هیبت چگونه آوری تاب
بیک دردی درآید عقل از پای
چگونه ماند آنجا عقل بر جای
همی شد در بیابان تا بکوهی
بره در کاسه سر دید پر باد
که از باد وزان میکرد فریاد
گرفت آن کاسه سرگشته گشته
برو دید ای عجب خطی نبشته
که بنگر کین سر مردیست پر غم
که او دنیا زیان کرد آخرت هم
چو شبلی آن خط آشفته برخواند
بزد یک نعره و آشفته درماند
بیاران گفت این سر در چنین راه
سر مردیست از مردان درگاه
که هر کو در نبازد هر دو عالم
نگردد در حریم وصل محرم
تو هم گر هر دو عالم ترک گویی
چنان کان مرد از مردان اویی
بپیمایی بسختی چند فرسنگ
که تا یک جو زر آید بوک در چنگ
براه حق چنین تا شب بخفتی
براه راستی گامی نرفتی
تو بی صد رنج یک جو زر نیابی
سوی حق رنج نابرده شتابی
چو میگیرد عسس روز سپیدت
شب تاریک چون باشد امیدت
تو میگویی که جز حق مینخواهم
بهشت و حور الحق می نخواهم
تو آبی گندهٔ در ژندهٔ تنگ
نمیباید بهشتت ای همه ننگ
ز شیری زهره تو میشود آب
در آن هیبت چگونه آوری تاب
بیک دردی درآید عقل از پای
چگونه ماند آنجا عقل بر جای
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.