هوش مصنوعی:
این متن به انتقاد از نماز خواندن بدون توجه و حضور قلب میپردازد. شاعر فردی را توصیف میکند که نماز را با عجله و بیتوجهی به جای میآورد، در حالی که ذهنش مشغول امور دنیوی است. او تأکید میکند که چنین نمازی ارزشی ندارد و فرد را از خدا دور میکند. همچنین، شاعر هشدار میدهد که دنیا انسان را فریب میدهد و او را از مسیر درست منحرف میسازد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم انتزاعی و انتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره و کنایه در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
الحکایه و التمثیل
یکی را دید آن دیوانهٔ دین
که ترکی مرده را میکرد تلقین
بدو گفت اعجمی ترک توانگاه
که زنده بود ناافتاده در چاه
نکو نشنود اندر زندگانی
که مُرده بشنود تلقین چه خوانی
چو این ترک اعجمی بد کز جهان شد
مگر زیر زمین تازی زبان شد
نبینی نشنوی هم چون کر و کور
از آن انگیزی این چندین شر و شور
رقیب دست چپ را مانده شد دست
ز بس کردار تو بنوشت پیوست
رقیب دست راست آزاد از تو
قلم بر کاغذی ننهاد از تو
نیاری از نماز خود چنان یاد
نماز تو بشهر کافران باد
نیایی در نماز الا بصد کار
حساب ده کنی و کار بازار
چو گربه روی شویی بعد از آن زود
زنی باری دوی سر بر زمین زود
نظاره میکنی از بیقراری
زمانی دل درو حاضر نداری
نمازی نغز بگذاری و تازه
سبک تر از نماز بر جنازه
غمت آن لحظه بیاندازه افتد
که آن دم کیکت اندر پازه افتد
چو بگزاری نماز خود بمردی
ندانی تا چه خواندی یا چه کردی
شره دنیا سرت برد بهیچی
سر از پیش خدا تا چند پیچی
اگر این خود نمازست ای سبک دل
گر آن جانی مکن اینت خنک دل
تو دانی کین نماز نانمازی
بریشت در خورد تا کی ز بازی
که ترکی مرده را میکرد تلقین
بدو گفت اعجمی ترک توانگاه
که زنده بود ناافتاده در چاه
نکو نشنود اندر زندگانی
که مُرده بشنود تلقین چه خوانی
چو این ترک اعجمی بد کز جهان شد
مگر زیر زمین تازی زبان شد
نبینی نشنوی هم چون کر و کور
از آن انگیزی این چندین شر و شور
رقیب دست چپ را مانده شد دست
ز بس کردار تو بنوشت پیوست
رقیب دست راست آزاد از تو
قلم بر کاغذی ننهاد از تو
نیاری از نماز خود چنان یاد
نماز تو بشهر کافران باد
نیایی در نماز الا بصد کار
حساب ده کنی و کار بازار
چو گربه روی شویی بعد از آن زود
زنی باری دوی سر بر زمین زود
نظاره میکنی از بیقراری
زمانی دل درو حاضر نداری
نمازی نغز بگذاری و تازه
سبک تر از نماز بر جنازه
غمت آن لحظه بیاندازه افتد
که آن دم کیکت اندر پازه افتد
چو بگزاری نماز خود بمردی
ندانی تا چه خواندی یا چه کردی
شره دنیا سرت برد بهیچی
سر از پیش خدا تا چند پیچی
اگر این خود نمازست ای سبک دل
گر آن جانی مکن اینت خنک دل
تو دانی کین نماز نانمازی
بریشت در خورد تا کی ز بازی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.