هوش مصنوعی: متن بالا بیانگر رنج و درد یک پیرزن مهجور است که از بی‌زبانی و سرگشتگی خود می‌نالد. او از دردهای زندگی، ناامیدی و بی‌پناهی سخن می‌گوید و حتی عناصر طبیعت مانند کوه، دریا، خورشید و ماه را نیز درگیر این رنج می‌بیند. جهان پیرامون او نیز در غم و ماتم به سر می‌برد و گویی همه‌چیز در حالتی از پریشانی و نابودی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و اندوهگین است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، فضای سنگین و ناامیدانه‌ی شعر برای کودکان و نوجوانان کم‌سن مناسب نیست.

الحکایه والتمثیل

بر آن پیر زن شد مرد مهجور
که برگو سرگذشتی گفت هین دور

سرکس می‌ندارم این زمان من
که سرگم کرده‌اند این ریسمان من

ببین چندین طلب کار دگرگون
زفان ببریده و سر داده بیرون

چه گویم چون زفان این ندارم
دلم خون گشت جان این ندارم

فلک گرچه بسی بربوک بشتافت
لباس سوک یافت از دردنایافت

چه گر کوه این حقیقت را کمر بست
بریخت آخر که بادش بود در دست

چو دریا هرک زینجا قطرهٔ برد
ز رنج تشنگی هم خشک لب مرد

اگر خورشید گویم با رخی زرد
شود در کوش هر شب هم بدین درد

اگر ماهست می‌بینی که هر ماه
سپر بندازد از حیرت درین راه

زمین خود خاک بر سر دارد از غم
فلک سرگشته در افسوس و ماتم

دهان آلوده عرش و در شکم هیچ
گرفته لوح لوح از سر قلم هیچ
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.