هوش مصنوعی: این شعر از درد و حیرانی انسان در برابر مرگ و ناشناخته‌های زندگی سخن می‌گوید. شاعر از بی‌خبری انسان از سرنوشت رفتگان و درماندگی در برابر رنج‌های بی‌پایان می‌نالد و به ناتوانی بشر در برابر تقدیر اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی درباره مرگ و تقدیر است که برای درک بهتر به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، لحن سنگین و مضامین پیچیده آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا ناراحت‌کننده باشد.

الحکایه و التمثیل

عزیزی گفت از عرش دلفروز
خطاب آید بخاک تیر هر روز

که آخر از خدا آنجا خبر نیست
خبر ده زانکه نتوان بی خبر زیست

همه حیران و سرگردان بماندیم
درین وادی بی پایان بماندیم

که می‌داند که حال رفتگان چیست
بخاک اندر خیال خفتگان چیست

همه رفتند پر سودا دماغی
فرو مردند چون روشن چراغی

همه چون حلقه بر درماندگانیم
همه در کار خود درماندگانیم

زهی دردی که درمانی ندارد
زهی راهی که پایانی ندارد

بیک ره هیچ کس را هیچ ره نیست
که جز در پایه بودن دست گه نیست

که داند تا چه شربتهای پر زهر
بکام ما فرود آمد ازین قهر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحکایه والتمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.