۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۶

عِلَّتی باشد که آن اَنْدَر بهاران بَد شود
گَر زمستانْ بَد بُوَد اَنْدَر بهاران صد شود

بر بهارِ جانْ فَزا زِنهار تو جُرمی مَنِه
عِلَّتِ ناصورِ تو گَر زان که گُرگ و دَد شود

هر درخت و باغ را داده بهاران بَخششی
هر درختِ تَلْخ و شیرین آنچه می‌اَرْزَد شود

ای برادر از رَهی این یک سُخَن را گوش دار
هر نَباتی این نَیَرزَد آن که چون سَر زد شود

از هزاران آبِ شَهوت ناگهان آبی بُوَد
کَزْ خَمیرشْ صورتِ حُسن و جَمال و خَد شود

وان گَهْ آن حُسن و جَمالان خَرج گردد صد هزار
تا یکی را خود از آن­ها دولتی باشد شود

نیک بَختانْ در جهان بسیار آیند و رَوَند
لیک بر دَرگاهِ شَمسُ الدّین نباید رَد شود

هر کِه او یک سَجده کَردَش گَر چه کَردَش از نِفاق
در دو عالَمْ عاقِبَت او خاصهٔ ایزَد شود

از جَفاها یادْ ماوَر ای حَریفِ باوَفا
زان که یادِ آن جَفاها در رَهِ تو سَد شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.