هوش مصنوعی:
متن روایتگر داستان پیرمردی است که پس از سالها تلاش بیوقفه، در آستانه مرگ به گریه میافتد. وقتی از او دلیل گریهاش را میپرسند، میگوید که سالها در حال کوبیدن دری بوده و اکنون که این در قرار است باز شود، نمیداند به شقاوت یا سعادت میرسد. او از ندانستن سرنوشت خود پس از مرگ و جدایی روح از بدن میترسد و این عدم اطمینان او را آزار میدهد. در پایان، از خواننده میخواهد که برایش دعا کند تا در دنیای پس از مرگ به آرامش برسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی درباره مرگ و سرنوشت انسان است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، این موضوعات ممکن است برای برخی از افراد در این گروه سنی سنگین یا اضطرابآور باشد.
الحکایه و التمثیل
بوقت نزع پیری زار بگریست
بدو گفتند پیرا گریه از چیست
چنین گفت او که اندر قرب صد سال
دری میکوفتم من در همه حال
کنون خواهد گشاد آن در بیک بار
از آن میگریم از حسرت چنین زار
که آگه نیستم کین در بعادت
شقاوت میگشاید یا سعادت
فرو میافتم از چرخ برین من
کجا آیم ندانم بر زمین من
مثالم کعبتین شش سو آید
که تا خود بر کدامین پهلو آید
در آن ساعت که جان از تن رها شد
دو عالم آن زمان از هم جدا شد
ازین سو تن ببیهوشی فرو رفت
وزان سو جان بخاموشی فرو رفت
که داند کین دو را کز هم جدا شد
کجا بود و کجا آمد کجا شد
جوامردا ازین نبود زیانت
که گویی خواب خوش باد ای جوانت
اگر بیتی خوشت آید ز جایی
من بیچاره را گویی دعایی
مرا کاری برآید روزگاری
ترا بزیان نیاید هیچ کاری
دعایی زود رو چون گشت نزدیک
مرا نوری بود درخاک تاریک
مرا راحت ترا باشد ثوابی
خلاصم باشدار باشد عقابی
تو خوش بنشسته در دنیای فانی
که من درخاک چون باشم نهانی
زهی ناخوش رهی در پیش ما را
زهی بی شفقتی برخویش ما را
بدو گفتند پیرا گریه از چیست
چنین گفت او که اندر قرب صد سال
دری میکوفتم من در همه حال
کنون خواهد گشاد آن در بیک بار
از آن میگریم از حسرت چنین زار
که آگه نیستم کین در بعادت
شقاوت میگشاید یا سعادت
فرو میافتم از چرخ برین من
کجا آیم ندانم بر زمین من
مثالم کعبتین شش سو آید
که تا خود بر کدامین پهلو آید
در آن ساعت که جان از تن رها شد
دو عالم آن زمان از هم جدا شد
ازین سو تن ببیهوشی فرو رفت
وزان سو جان بخاموشی فرو رفت
که داند کین دو را کز هم جدا شد
کجا بود و کجا آمد کجا شد
جوامردا ازین نبود زیانت
که گویی خواب خوش باد ای جوانت
اگر بیتی خوشت آید ز جایی
من بیچاره را گویی دعایی
مرا کاری برآید روزگاری
ترا بزیان نیاید هیچ کاری
دعایی زود رو چون گشت نزدیک
مرا نوری بود درخاک تاریک
مرا راحت ترا باشد ثوابی
خلاصم باشدار باشد عقابی
تو خوش بنشسته در دنیای فانی
که من درخاک چون باشم نهانی
زهی ناخوش رهی در پیش ما را
زهی بی شفقتی برخویش ما را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.