۲۴۸ بار خوانده شده

از سر گرفتن قصّه

الا ای ترجمان نفس گویا
تویی کز تو نشد پوشیده مبدا

گهی املا کنی اسرار جان را
گهی انها کنی راز نهان را

تو هم دربان جانی هم در دل
هم از روی حقیقت همسر دل

لباس لطف در معنی تو پوشی
نه یک تن با همه گیتی تو کوشی

گهی غوّاص باشی گه گهربار
گهی زهر آوری گاهی شکربار

بجز آثار تو اندر زمانه
نماند هیچ چیزی جاودانه

بقا هم از تو یابد آدمیزاد
هزاران آفرین بر جان تو باد

کنون برخوان ز خسرو داستانی
بکن انجام کارش را بیانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:باز رفتن بسر قصّه
گوهر بعدی:سپری شدن کار خسرو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.