۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸۳

جانِ من و جانِ تو بود یکی زِ اتِّحاد
این دو که هر دو یکی‌ست جُز که همان یک مَباد

فَرد چرا شُد عَدَد؟ از سَبَبِ خویِ بَد
زاتشْ بادی بِزاد در سَرِ ما رفت باد

گشت جُدا موج‌ها گر چه بُد اوَّل یکی
از سَبَبِ باد بود آن که جُدایی بِزاد

جامِ دُوی دَرشِکَن باده مَدِهْ باد را
چون دو شود پادشاه شهر رَوَد در فَساد

روزْ فَضیلَت گرفت زان که یکی شمع داشت
هر طَرَفی شب زِ عَجز شمع و چراغی نَهاد

گَر چه زِ رَبُّ الْعِباد هر نَفَسی رَحْمَت است
کِی بُوَد آن دَم که رَبْ مانَد و فانی عِباد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.