هوش مصنوعی:
فاطمه خاتون به نزد سید میرود و از درد دست خود به دلیل آسیاب کردن گله میکند و درخواست کمک میکند. سید با بخشش و مهربانی به او کمک میکند و دعایی به او میآموزد که بهتر از هر چیز دیگری است. متن بر اهمیت بخشش، شفقت و دوری از دنیای مادی تأکید دارد و به موضوعاتی مانند فقر، دین و رابطه با خدا میپردازد.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای ادبی ممکن است برای گروه سنی پایینتر قابل فهم نباشد.
الحكایة و التمثیل
فاطمه خاتون جنت ناگهی
پیش سید رفت در خلوتگهی
گفت کرد از آس دستم آبله
یک کنیزک از تو میخواهم صله
تا مرا از آس رنجی کم رسد
تا کیم از آس چندین غم رسد
آس گردونم چو یک ارزن بود
آس کردن خود چه کار من بود
وی عجب در پیش حیدر روزگار
بود آن ساعت غنیمت بیشمار
دست بگشاد و ببخشید آن همه
هیچ نگذاشت از برای فاطمه
یک دعاش آموخت زیبا و عزیز
گفت این بهتر ترازان جمله چیز
چون نماند از انبیا میراث باز
کار چندینی مکن برخود دراز
هان چگوئی ظلم بود این یا نبود
بود این شفقت همه دین یا نبود
آنکه او از فقر فخر آمد عزیز
کی گذارد هیچ کس را هیچ چیز
هست دنیا دشمن حق بی مجاز
دشمن حق کی گذارد دوست باز
گر سر دین داری ای بی پا و سر
راه دین این نیست زین ره در گذر
دین تو از بهر خلاص خویش دار
در دو عالم درد خاص خویش دار
بی شک این نادادن اینجا دین بود
در فدک صدیق را هم این بود
درد حق گر دامن جان گیردت
این تعصب کی گریبان گیردت
انس حضرت جانفزایت بس بود
تا که تو هستی خدایت بس بود
پیش سید رفت در خلوتگهی
گفت کرد از آس دستم آبله
یک کنیزک از تو میخواهم صله
تا مرا از آس رنجی کم رسد
تا کیم از آس چندین غم رسد
آس گردونم چو یک ارزن بود
آس کردن خود چه کار من بود
وی عجب در پیش حیدر روزگار
بود آن ساعت غنیمت بیشمار
دست بگشاد و ببخشید آن همه
هیچ نگذاشت از برای فاطمه
یک دعاش آموخت زیبا و عزیز
گفت این بهتر ترازان جمله چیز
چون نماند از انبیا میراث باز
کار چندینی مکن برخود دراز
هان چگوئی ظلم بود این یا نبود
بود این شفقت همه دین یا نبود
آنکه او از فقر فخر آمد عزیز
کی گذارد هیچ کس را هیچ چیز
هست دنیا دشمن حق بی مجاز
دشمن حق کی گذارد دوست باز
گر سر دین داری ای بی پا و سر
راه دین این نیست زین ره در گذر
دین تو از بهر خلاص خویش دار
در دو عالم درد خاص خویش دار
بی شک این نادادن اینجا دین بود
در فدک صدیق را هم این بود
درد حق گر دامن جان گیردت
این تعصب کی گریبان گیردت
انس حضرت جانفزایت بس بود
تا که تو هستی خدایت بس بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.