هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر عرفانی است که در آن سالک به پیشگاه کرسی دل (نمادی از جایگاه الهی) میآید و از عظمت و قدرت آن سخن میگوید. کرسی به عنوان نمادی از وسعت و عظمت الهی توصیف میشود که آسمانها و زمین تحت سیطره آن هستند. سالک از کرسی راهنمایی میخواهد و کرسی در پاسخ اشاره میکند که ذات الهی گسترده است و همه چیز در جستجوی آن هستند. در پایان، پیر (نماد مرشد عرفانی) به سالک میگوید که برای رسیدن به سرفرازی مانند کرسی، باید از تعلقات دنیوی دست بکشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
المقالة السابعه
سالک آمد پیش کرسی دل شده
خاک زیر پایش از خون گل شده
پیش کرسی خیره بر جا ایستاد
همچو کرسی بر سر پا ایستاد
گفت ای صحن مرصع زان تو
صد هزاران قبه سرگردان تو
جملهٔ در فلک در درج تست
مهر خندان در ده و دو برج تست
از تو میگردد فلک ذات البروج
هم افول از تست ظاهر هم عروج
در جهان گر ثابت و گر نایریست
لازم درگاه چون تو سایریست
منطقه بر بسته داری روز و شب
می نیاسائی زمانی از طلب
کهکشان پردانهٔ زرین تر است
در جهان تخم طلب چندین تراست
گر ز یک قطبست عالم را قرار
در جهان تو دو قطبست آشکار
بر زمین وآسمان وسعت تراست
واسع مطلق توئی رفعت تراست
آیة الکرسی است اندر شان ترا
بس بود این آیت و برهان ترا
چون ترا چندین مقام و دولتست
وین همه صدق و صفا و صولتست
میتوانی گر مرا با این شکست
ره نمائی سوی مقصودی که هست
زین سخن کرسی قوی جنبنده شد
گفتی از عرش مجید افکنده شد
گفت من ره جستهام هر جا ازین
کرسیم زان ماندهام بر پا ازین
آیة الکرسی چو از برکردهام
در دعا سر سوی عرش آوردهام
میبباید تا هزاران ساله راه
با چنین عمری رسم با جایگاه
چون رسیدم بعد از آن با جای خویش
راه با سر گیرم از سودای خویش
میروم از سر ببن از بن بسر
همچو گوئی بام بام و در بدر
هر زمانم زخم چون گوئی رسد
میندانم تا کیم بوئی رسد
انک ازین سرش سر یک موی نیست
چون رساند دیگری را روی نیست
سالک آمد پیش آن پیر رجال
داد پیش پیر حالی شرح حال
پیر گفتش ذات کرسی واسعست
آسمان زو خافض و زو رافعست
پای تا سر در مکنون آمدست
نوربخش هفت گردون آمدست
هست هر کوکب درو در طلب
می نیاساید زمانی روز و شب
میدود از شوق حضرت هر نفس
میدواند آسمانها را ز پس
هر کرا دایم چنین شوقی بود
تحفهٔ او هر زمان ذوقی بود
پادشاهی ذوق معنی بردنست
نه بزور خشک دینی بردنست
گر چو کرسی سرفرازی بایدت
ترک ملک نانمازی بایدت
ملک دنیا را که بنیادی نهند
گرچه بس عالیست بربادی نهند
خاک زیر پایش از خون گل شده
پیش کرسی خیره بر جا ایستاد
همچو کرسی بر سر پا ایستاد
گفت ای صحن مرصع زان تو
صد هزاران قبه سرگردان تو
جملهٔ در فلک در درج تست
مهر خندان در ده و دو برج تست
از تو میگردد فلک ذات البروج
هم افول از تست ظاهر هم عروج
در جهان گر ثابت و گر نایریست
لازم درگاه چون تو سایریست
منطقه بر بسته داری روز و شب
می نیاسائی زمانی از طلب
کهکشان پردانهٔ زرین تر است
در جهان تخم طلب چندین تراست
گر ز یک قطبست عالم را قرار
در جهان تو دو قطبست آشکار
بر زمین وآسمان وسعت تراست
واسع مطلق توئی رفعت تراست
آیة الکرسی است اندر شان ترا
بس بود این آیت و برهان ترا
چون ترا چندین مقام و دولتست
وین همه صدق و صفا و صولتست
میتوانی گر مرا با این شکست
ره نمائی سوی مقصودی که هست
زین سخن کرسی قوی جنبنده شد
گفتی از عرش مجید افکنده شد
گفت من ره جستهام هر جا ازین
کرسیم زان ماندهام بر پا ازین
آیة الکرسی چو از برکردهام
در دعا سر سوی عرش آوردهام
میبباید تا هزاران ساله راه
با چنین عمری رسم با جایگاه
چون رسیدم بعد از آن با جای خویش
راه با سر گیرم از سودای خویش
میروم از سر ببن از بن بسر
همچو گوئی بام بام و در بدر
هر زمانم زخم چون گوئی رسد
میندانم تا کیم بوئی رسد
انک ازین سرش سر یک موی نیست
چون رساند دیگری را روی نیست
سالک آمد پیش آن پیر رجال
داد پیش پیر حالی شرح حال
پیر گفتش ذات کرسی واسعست
آسمان زو خافض و زو رافعست
پای تا سر در مکنون آمدست
نوربخش هفت گردون آمدست
هست هر کوکب درو در طلب
می نیاساید زمانی روز و شب
میدود از شوق حضرت هر نفس
میدواند آسمانها را ز پس
هر کرا دایم چنین شوقی بود
تحفهٔ او هر زمان ذوقی بود
پادشاهی ذوق معنی بردنست
نه بزور خشک دینی بردنست
گر چو کرسی سرفرازی بایدت
ترک ملک نانمازی بایدت
ملک دنیا را که بنیادی نهند
گرچه بس عالیست بربادی نهند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.