هوش مصنوعی:
خواجه اکافی، برهان دین، به سلطان سنجر میگوید که دادن زکات به او واجب است زیرا سلطان درویشحال است. او توضیح میدهد که ثروت و قدرت سلطان از مردم به دست آمده و بنابراین باید به نیازمندان بازگردانده شود. با وجود داشتن بیشتر از دیگران، سلطان در واقع فقیرترین است زیرا چیزی از آن خود ندارد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم زکات، عدالت اجتماعی و نقد قدرت نیاز دارد. همچنین استفاده از زبان کلاسیک فارسی ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
الحكایة و التمثیل
خواجهٔ اکافی آن برهان دین
گفت سنجر را که ای سلطان دین
واجبم آید بتو دادن زکات
زانکه تو درویش حالی در حیات
گر ترا ملک وزری هست این زمان
هست آن جمله ازان مردمان
کردهٔ از خلق حاصل آن همه
بر تو واجب میشود تا وان همه
چون از آن خود نبودت هیچ چیز
زین همه منصب چه سودت هیچ نیز
از همه کس گر چه داری بیشتر
میندانم کس ز تو درویشتر
گفت سنجر را که ای سلطان دین
واجبم آید بتو دادن زکات
زانکه تو درویش حالی در حیات
گر ترا ملک وزری هست این زمان
هست آن جمله ازان مردمان
کردهٔ از خلق حاصل آن همه
بر تو واجب میشود تا وان همه
چون از آن خود نبودت هیچ چیز
زین همه منصب چه سودت هیچ نیز
از همه کس گر چه داری بیشتر
میندانم کس ز تو درویشتر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.