هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن سالک با پرندگان گفت‌وگو می‌کند و از مفاهیم بلند معنوی مانند رهایی از قفس دنیا، جست‌وجوی حقیقت، و رسیدن به معرفت سخن می‌گوید. پرندگان هر کدام نماد ویژگی‌های مختلف انسانی هستند و سالک از آن‌ها راهنمایی می‌خواهد. در نهایت، پیر دانا به او می‌گوید که معانی والا تنها زمانی در جان انسان متجلی می‌شوند که با تن او پیوند بخورند.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

المقالة الرابعة و العشرون

سالک طیار شد پیش طیور
گفت ای پرندگان نار و نور

ای برون جسته ز دام پر بلا
صف کشیده جمله فی جوالسما

هم زفان مرغ در شهر شماست
هم نوا و نور از بهر شماست

زاشیان بی صفت پریدهاید
در جهان معرفت گردیدهاید

هم ز بال و پر قفس بشکستهاید
هم ز دام و بند بیرون جستهاید

از شما شد هدهد دلاله کار
صاحب انگشتری را راز دار

این شما را بس که هدهد یافتست
وز چنان شاهی تفقد یافتست

شب هوای طشت پروین میکنید
تا سحرگه خایه زرین میکنید

ای همه بیواسطه بشتافته
چینه از تغدوا خماصاً یافته

زیر سایه غرب تا شرق شما
سایهٔ سیمرغ بر فرق شما

چون شما را صحبت سیمرغ هست
هرچه خواهم تا بشیر مرغ هست

طفل راهم چارهٔ شیری کنید
می بمیرم تشنه تدبیری کنید

چون شنیدند این سخن مرغان باغ
شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ

مرغ گفت ای بیخبر از حال من
زین مصیبت سوخت پر وبال من

زین غمم در خون و درگل مانده
همچو مرغی نیم بسمل مانده

جملهٔ عالم به پر پیمودهام
پر و منقارم بخون آلودهام

روز تا شب این طلب میکردهام
خواب را شب خوش بشب میکردهام

عاقبت همچون تو حیران ماندهام
بال و پر زین جست و جو افشاندهام

هست مرغ عاشق ما عندلیب
واو ندارد هیچ جز دستان نصیب

گر همایست استخوانی میخورد
تا ازو شاهی جهانی میخورد

جلوهٔ طاوس منگر این نگر
کو فرو آرد بیک میویز سر

هدهد از خود نیز در سر میکند
در سرش چیزیست سر بر میکند

چون شتر مرغی ما سیمرغ دید
لاجرم از ننگ ما عزلت گزید

گر تو پریدن بپر ما کنی
پر بریزی خویش را رسوا کنی

سالک آمد پیش پیر بی نظیر
داد حالی شرح از زاری چو زیر

پیر گفتش هست مرغ از بس کمال
جملهٔ معنی علوی را مثال

معنئی کان از سر خیری بود
صورتش را آخرت طیری بود

ذات جان را معنی بسیار هست
لیک تا نقد تو گردد کار هست

هر معانی کان ترا درجان بود
تا نپیوندد بتن پنهان بود

چون بتن پیوست آن خاص آن تست
نیست خاص آن تو گردر جان تست

دولت دین گر میسر گرددت
نقد جان با تن برابر گرددت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.